گنجور

 
صائب تبریزی

هرکه باریک شد از فکر، سخنور گردد

رشته شیرازه جمعیت گوهر گردد

بیش ازین تاب ندارم، به جنون خواهم زد

شانه تا چند در آن زلف، سراسر گردد؟

دیدنش می برد از هوش نظر بازان را

دیده هرکه ز روی تو منور گردد

حسن در هر نظری جلوه دیگر دارد

سخن تازه محال است مکرر گردد

صحبت زنده دلان جو که گرانقدر شود

آب بی قیمت اگر در دل گوهر گردد

چون خس و خار درین بحر سبک کن خود را

تا ترا موج خطر دامن مادر گردد

شوق پروانه ز مهتاب شود بیش به شمع

تشنه تر تشنه دیدار ز کوثر گردد

از قناعت نشود هرکه توانگر صائب

نیست ممکن به زر و سیم توانگر گردد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

سراج قمری

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

حکیم نزاری

اگرم باز ملاقات میسّر گردد

بخت باز آید و ادبار ز من برگردد

گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس

صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد

هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای که از خاک درت دیده منور گردد

وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد

دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن

که مبادا کف پای تو به خون تر گردد

گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم

[...]

سلمان ساوجی

فکر رایت کنم اندیشه منور گردد

یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه