لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

عشق است غمگسار دل دردمند را

آتش گره ز کار گشاید سپند را

همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود

یک جا قرار نیست سپهر بلند را

پیداست بی قراری عاشق کجا رسد

در خلوتی که راه نباشد سپند را

اندیشه کهربای غم و درد عالم است

از غم گزیر نیست دل هوشمند را

مانند پسته سر ز گریبان برآورد

صبح فنای خویش لب هرزه خند را

پهلوی چرب می طلبد تیغ حادثات

جوشن ز لاغری است تن گوسفند را

صیاد را به وحشت خود رام می کنم

آورده ام به کف رگ خواب کمند را

بیرون روم چگونه ز بزمی که می شود

برخاستن ز جای فرامش سپند را؟

صائب گهر به سنگ زدن بی بصیرتی است

ضایع مکن به مردم بی درد پند را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۹۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را

بین زیر پای دیده این مستمند را

تا مردمان ترنج نبرند و دست هم

یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را

سرو بلند را نرسد دست بر سرت

[...]

خواجوی کرمانی

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را

و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را

پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

در گوش من مجال نماندست پند را

چون از کمند عشق امید خلاص نیست

[...]

صغیر اصفهانی

گردون همیشه پست کند ارجمند را

اینست رسم و قاعده چرخ بلند را

باشد به گردن همه محکم کمند آز

مرد آن بود که میگسلد این کمند را

بس سرکش است جان برادر سمند نفس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه