گنجور

 
صائب تبریزی

کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد

شد سلیمان هر که دست خود حصار مور کرد

پرتو خورشید تابان پرده دار انجم است

خرده راز مرا روشندلی مستور کرد

جذبه دار فنا مشکل پسند افتاده است

ورنه چندین سر صدای کاسه منصور کرد

نفس دل را غوطه در زنگ قساوت می دهد

چون گدایی کز طمع فرزند خود را کور کرد

هر که رخت اینجا به وحدتخانه عزلت کشید

می تواند خواب راحت در کنار گور کرد

بانگ زنجیر عدالت در جهان پیچیده است

گرچه عمری شد که کسری طی این منشور کرد

راهرو چون سیل می باید که بر دریا زند

پیش پای خویش دیدن راه ما را دور کرد

خضر در تعمیر ما چندین چه می ریزد عرق؟

سیل نتوانست این ویرانه را معمور کرد

نام شاهان را نسازد محو دور روزگار

خاصه آن شاهی که ملک عدل را معمور کرد

جلوه معشوق در خارا سرایت می کند

رقص موسی را درین هنگامه کوه طور کرد

نیست صائب چشم در پی لقمه درویش را

لقمه بخت مرا چشم که یارب شور کرد؟

 
 
 
سنایی

آنکه تا چون دست موسا طبع را پر نور کرد

ملک ایران را چو هنگام تجلی طور کرد

یک جهان ایدر بسان جذر کر بودند و کور

چشمشان را خاطرش چون ذات جان پر نور کرد

جود کاندر طبع چون خورشید او مختار بود

[...]

سلیم تهرانی

چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد

شد چو یوسف پادشاه، اول پدر را کور کرد!

هر کجا دیوانه ای برداشت سنگی در ختا

آرزوی سیر چینی خانه ی فغفور کرد

آسمان این بزم پر آشوب را آن مطرب است

[...]

بیدل دهلوی

عشق مطرب‌زاده‌ای بر ساز و تقوا زور کرد

دانهٔ تسبیح را زاهد خر طنبور کرد

با همه واماندگی روزی دو آزادی خوش‌ست

خانه را نتوان به اندوه تعلق‌گورکرد

زین‌ گلستان‌ صد سحر جوشید و صد شبنم دمید

[...]

ملک‌الشعرا بهار

ایزد احمد را به شوری مرسل و مأمور کرد

تا به دست‌آویز شوری خصم را مقهور کرد

عدل و شوری بود کان ساحات را معمور کرد

پور عفان را ستبداد از خلافت دور کرد

و آل سفیان ‌را ز ملک این خو‌دسری‌ مهجور کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه