چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست
جان ز سیمای تو چون آب ز گوهر پیداست
دیده ای نیست که حیران تماشای تو نیست
قامت همچو سنان تو عجب حلقه رباست
جسم خاکی است حجاب نظر راهروان
سیل چون گرد راه از خویش فشاند دریاست
نفس مرتاض بود راحله گرمروان
اژدها را چو گلو تنگ بگیرند عصاست
ریگ در شیشه ساعت نپذیرد آرام
وای بر آن که درین دایره بی سر و پاست
هر که گم کرد درین بادیه خود را، خضرست
هر که گرداند رخ از دیدن خود، قبله نماست
ناله سینه مجروح اثرها دارد
زخم چندان که به هم نامده، محراب دعاست
دل ازان پیچ وخم زلف عبث می نالد
این کمانی است که چون راست شود تیر قضاست
نقش اوضاع جهان مختلف از بینش توست
این نگاری است که چون دست به هم داد حناست
کاه اگر از ته دیوار نیاید بیرون
گنه کوتهی جاذبه کاهرباست
از شفق چهره امید به خون می شوید
چون هلال آن که درین دایره انگشت نماست
خاطر امن کجا، عالم امکان ز کجا
برگریزان حواس است، نفس تا برجاست
هر چه گردون سیه کاسه به منت بخشد
خون مرده است به چشم من، اگر آب بقاست
پیش از آنی که به جرم کم من پردازی
کم ازانم که مرا عذر گنه باید خواست؟
چشم کوته نظران حلقه بیرون درست
ورنه هر ذره ای آیینه خورشید نماست
نیست از جانب معشوق حجابی صائب
پرده دیده ما، دیده بی پرده ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی زیبایی، عشق و شناخت میپردازد. شاعر به توصیف چهره معشوق و تأثیر آن بر چشمان نگران میپردازد و میگوید که جان انسانها از سیمای معشوق نمایان میشود. او همچنین به چالشها و دردهای عاشقانه اشاره میکند و به این نکته میرسد که هر کسی که در این مسیر خود را گم کرده، ورود به ناآگاهی دارد. شاعر تصویری از دنیای مختلف و تأثیر نگاهها را رسم میکند و به وجود حجابهای ذهنی در شناخت خود پرداخته و تأکید میکند که حقیقت درون هر انسان در عمق وجودش نهفته است. در نهایت، به نگاه کوتاهنظران به دنیا اشاره میکند و یادآور میشود که در واقع هیچ حجاب واقعی از جانب معشوق وجود ندارد، بلکه این دقت و بینش ماست که شرایط را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: صورت بینقص تو، نمایی از افکار خالص است. جان من از چهرهات مانند آب که از گوهر روشن است، قابل درک و معلوم میشود.
هوش مصنوعی: هیچ چشمی نیست که از تماشای تو شگفت زده نشده باشد، قامت تو که مانند نیزهای است، واقعاً جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: جسم انسان مانند پردهای است که مانع دید ما به حقیقت است؛ مانند اینکه سیل که از مسیر خود میرود، گرد و غبار و کثیفی را از خود دفع میکند. در واقع، حقیقت و عمق وجود انسان به مانند دریا است که نیاز به کنار زدن این حجاب دارد.
هوش مصنوعی: نفس سرکشی که تحت کنترل و تزکیه قرار گرفته، مانند کشتیبان مطمئنی است که در شرایط سخت و خطرناک به آرامی کنترل کشتی را در دست دارد و با دقت و تدبیر از کوههای خطرناک عبور میکند. در این مسیر، اگر خشم و نزاعی پیش آید، باید با توازن برخورد کرده و آرامش خود را حفظ کند.
هوش مصنوعی: ریگ در شیشهی ساعت نمیتواند آرام بگیرد، وای بر کسی که در این دایرهی بیسر و صدا به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این راه گم شده باشد و خود را فراموش کند، به مانند خضر است و هر که از دیدن خود و واقعیت خویش روی برگرداند، میتواند به دیگران راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: صدای ناله از دل زخمی، نشانههای عمیقی دارد. زخمهایی که به هم متصل نشدهاند، در حقیقت مانند محل عبادت و دعا هستند.
هوش مصنوعی: دل از پیچ و خم زلف معشوق به طور بیخود و بیدلیل ناله میزند. این وضعیت شبیه کمانی است که اگر درست شود، تبدیل به تیر سرنوشت میشود.
هوش مصنوعی: تحول و تغییرات جهان به دیدگاه و نگرش تو بستگی دارد. اینجا به نوعی به این اشاره شده که واقعیتها و تصاویر دنیای اطراف تو، مانند نقش و نگاری که بر روی دستانت وجود دارد، انعکاسی از ذهن و احساسات تو هستند.
هوش مصنوعی: اگر کاه از پایین دیوار بیرون نریزد، تقصیر آن به کوتاهی جاذبهی زمین نیست.
هوش مصنوعی: امید، مانند رنگی سرخ و خونین، از چهره افق میریزد و به مانند هلال ماهی که در این دایره مشخص و نمایان است، خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: کجا میتوان به آرامش دست یافت، وقتی که جهان امکان از کجا در حال فراری دادن حواس ماست، تا زمانی که نفس وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که دنیا به من بدهد، برای من بیارزش است و مانند خون مرده به نظر میرسد، حتی اگر به نظر برسد که زندگی و جاودانگی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه تو به خاطر کمکاری من را متهم کنی، باید از من عذرخواهی کنی که دستکم من هم دلیل و برهانی برای گناه خود دارم.
هوش مصنوعی: چشم افرادی که دیدگاه محدود دارند نمیتواند زیباییهای واقعی را ببیند؛ در حالی که هر ذرهای از جهان میتواند مثل آینهای نور و درخشندگی خورشید را بازتاب کند.
هوش مصنوعی: ما از طرف معشوق هیچ پردهای نداریم، بلکه این خود ما هستیم که با دیدی آشکار بدون هیچ پردهای درک میکنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.