به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را
غبار خط لب بام است این خورشید تابان را
در آن فرصت که نقش خاتم اقبال برگردد
هجوم مور سازد بر سلیمان تنگ میدان را
مکن در مد احسان کوتهی در روزگار خط
که نشتر می کند خشکی رگ ابر بهاران را
غبار خط او گفتم شود خاک مراد من
چه دانستم زمین پنهان کند رخسار جانان را؟
به این دستور اگر دل می رباید آن خط مشکین
به یک دل می کند محتاج، زلف عنبرافشان را
قلم در پنجه یاقوت شد انگشت حیرانی
به دور لعل او تا دید آن خط چو ریحان را
مرا چون روز، روشن بود از جوش خریداران
که خواهد تخته کرد از خط مشکین حسن دکان را
لب جان بخش او را نیست پروا از غبار خط
که ظلمت نیل چشم زخم باشد آب حیوان را
دل و دینی به کس نگذاشت زنار سر زلفش
مگر خط بر سر رحم آورد آن نامسلمان را
ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد
اگر سرو گلستان بیند آن سرو خرامان را
مگر دارد هوای سیر باغ آن شاخ گل صائب؟
که گل چون غنچه سازد بهر رفتن جمع دامان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت خط و زلف معشوق است. شاعر از خط مشکین معشوقش سخن میگوید که به گونهای جذاب و دلربا بر حسن و زیبایی خوبان اثر میگذارد. او تأکید میکند که نباید در احسان و kindness کوتاهی کرد، زیرا این کار میتواند عواقبی ناگوار به همراه داشته باشد. شاعر همچنین به قدرت و جاذبه عشق اشاره میکند و اینکه چگونه وجود معشوق میتواند دلها را به هیجان آورد. او به زیبایی طبیعی و ارتباط بین عناصر عاشقانه مثل گل، سرو و زلف اشاره میکند و از تاثیر آن بر روح و جان انسان بحث میکند. به طور کلی، شعر تصویری جذاب و شاعرانه از عشق و زیبایی ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: زبان خوش و دلپذیر عشق و زیبایی، زیباییهای دلپذیری را به هم میپیوندد. درست مانند خط مشکین که زیبا و پر جذبه است. این زیباییها و تأثیراتشان گوشهای از شگفتیهای خورشید تابان را نمایان میسازد که همیشه در حال درخشش و نورافشانی است.
هوش مصنوعی: زمانی که شانس و fortune یک شخص تغییر کند، آن لحظه میتواند باعث حمله و هجوم بیرحمانهای به او شود، مانند هجوم مورچهها به کسی که در میدان تنگی قرار دارد.
هوش مصنوعی: در روزگاری که به کمک و بخشش نیاز است، بهانهجویی نکن و از نیکی کردن کوتاهی نکن، زیرا این کار میتواند باعث خشک شدن روح و احساسات دیگران شود، مانند اینکه باران بهاری رگهای خسته و خشک را التیام نمیبخشد.
هوش مصنوعی: گفتم که غبار خط او به من میرسد و میتواند آرزوی من را برآورده کند، اما نمیدانستم که زمین میتواند چهره محبوبم را پنهان کند.
هوش مصنوعی: اگر دلی را با زیبایی آن خط سیاه به خود جذب کند، زلفهای خرمایی رنگ نیز میتواند دل را به خود وابسته سازد.
هوش مصنوعی: قلم به صورت یاقوتی درآمد و انگشت حیرت در دور لعل او چرخید تا آن خطی را ببیند که مانند ریحان زیباست.
هوش مصنوعی: من به خوبی درک میکردم که خریداران به شدت مشتاق هستند و میخواهند که از زیبایی و جذابیت او بهرهمند شوند و به همین دلیل، او به زودی تجارت خود را متوقف خواهد کرد.
هوش مصنوعی: او که جان میبخشد، هیچ توجهی به غبار و کثیفی راه ندارد، زیرا تاریکی و بدی میتواند چشم زخم را بر آب حیات بیفزاید.
هوش مصنوعی: دل و دینی برای هیچکس نماند، جز اینکه به خاطر زیباییهای موهایش، آن نامسلمان را بهزحمت انداخت.
هوش مصنوعی: اگر سرو زیبا و خوشقد و قامت گلستان، آن سرو خرامان را ببیند که از روزنهای بخارِ دود مانند میشود، همچون طوقی بر گردن قمریان میافتد.
هوش مصنوعی: آیا در دل آن درخت گل، شوق و هوای بچیدن گلهای باغ وجود دارد؟ زیرا گل وقتی که به شکل غنچه در میآید، برای جمع کردن و چیدنش آماده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.