ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت
که روز من به شتاب شب وصال گذشت
درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم
که نوبهار و خزانم به زیر بال گذشت
گرفت دامن من چون گلاب، گریه تلخ
چو گل به هفته عمری که بی ملال گذشت
کنون که گشت زمین گیر حیرت، آغوشم
ازین چه سود که بر خاکم آن نهال گذشت؟
چراغ کشته من در گرفت بار دگر
ز بس که یار ز خاکم به انفعال گذشت
اگر چه خضر بود ساقی و می آب حیات
نمی توان ز لب خشک چون سفال گذشت
مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من
نمی توانم ازین لقمه حلال گذشت
تمام حیرت دیدار و آه افسوسم
اگر چه زندگیم جمله در وصال گذشت
به کوچه قلم افتاد تا رهم صائب
به پیچ و تاب مرا عمر همچو نال گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حالتی از اندوه و تاسف شاعر اشاره دارد، که در گذر زمان و تغییرات زندگی احساس گمگشتگی و ناامیدی میکند. شاعر از گذشته و لحظات زیبای وصال و دیدار یاد میکند، در حالی که زمان به سرعت میگذرد و او در حسرت آن لحظات به سر میبرد. او خود را به یک پرنده غمگین تشبیه میکند که در فصلهای مختلف زندگی با تلخی و درد مواجه است. همچنین، بر توانایی انسانی و بیفایده بودن تلاش برای فرار از واقعیت زندگی تاکید میکند. شاعر با توصیفاتی شاعرانه، حسرت و حیرت خود را از زندگی و گذر عمر بیان میکند.
هوش مصنوعی: از من نپرس که چطور زمان برای تو سپری شد، زیرا روزهای من با سرعتی شگفتآور به شبهای دوری گذشت.
هوش مصنوعی: در این باغ من، آن بلبل غمگینی هستم که فصلهای بهار و پاییز، زیر بال من سپری شده است.
هوش مصنوعی: مانند گلاب که دامنم را گرفت، گریهای تلخ مانند گل، در نهایت عمرم که به آرامی سپری شد.
هوش مصنوعی: اکنون که زمین در حیرت و سکوت فرو رفته، چه فایده دارد که آغوشم را باز کنم، وقتی که آن نهال (آرزو یا عشق) از زیر پاهایم عبور کرده است؟
هوش مصنوعی: چراغی که در دل من خاموش شده بود دوباره روشن شد، زیرا یارم به خاطر حال و روز من به شدت متاثر و ناراحت شده است.
هوش مصنوعی: هرچند که ساقی مانند خضر با دانش و حکمت است و شرابش همچون آب حیات شفا بخش میباشد، اما نمیتوان از لب خشک و بینوشیدنی مانند سفال، نوشیدنی دریافت کرد.
هوش مصنوعی: غضب و خشم خود را بر من نریز، چرا که من نمیتوانم از این لقمه حلال دست بکشم.
هوش مصنوعی: تمام شگفتیهایی که از دیدن تو دارم و حسرتی که به دلم نشسته، با اینکه تمام زندگیام صرف وصال تو شده است.
هوش مصنوعی: در کوچهی زندگی، بیوقفه با چرخش و پیچ و تابها مواجه شدم و عمرم به سرعت گذشت، همچون نالهای که بیصداست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبی خیال تو بر من بصد دلال گذشت
غلام خوابم از آنشب که آنخیال گذشت
بر آمد از تتق غیب چون غزاله ز میغ
بمن نمود رخ از دور و چون غزال گذشت
چنان نمود مرا در نظر ز غایت لطف
[...]
شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت
شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت
مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل
که عمر من همه دور از تو در ملال گذشت
خبر نداشتم از بیخودی که چون رفتی
[...]
گذشت و بر من عاجز ببین چه حال گذشت
که شاهباز به کبک شکسته بال گذشت
ز غمگساریم ای دوستان بیاسایید
که دردها ز فسون کارها ز حال گذشت
ملال عالمیان دم به دم دگرگون است
[...]
زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟
که روز من به شتاب شب وصال گذشت
سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت
ز لطف جلوه اش آب از سر نهال گذشت
مدار مجلس افتادگان به او افتاد
ستم به جام جم از ساغر سفال گذشت
چنان نمود محبت به من صف آرایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.