گنجور

 
صائب تبریزی

ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو

پیچ و خم بنفشه ز خط سیاه تو

بوی گل از ادب نکند پای خود دراز

در سایه گلی که بود خوابگاه تو

از پیچ و تاب حلقه کند نام آفتاب

خطی که گشت هاله رخسار ماه تو

خون همچو نافه در جگرش مشک می شود

پیچد به هر دلی که خط دل سیاه تو

دیگر شکسته دل خود را نکرد راست

افتاد چشم هر که به طرف کلاه تو

در چشم اهل دید، خیابان جنت است

هر چاک سینه ای که شود شاهراه تو

فردا چه خاکهای ندامت به سر کند

امروز هر دلی که نشد خاک راه تو

دل چون جهد ز بند تو بیدادگر، که هست

یک حلقه چشم شوخ ز دام نگاه تو

با قامت خمیده ازین در کجا رود؟

صائب که باخت نقد جوانی به راه تو

 
 
 
امیر معزی

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو

آراسته است مملکت از تخت و گاه تو

هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو

هستی پناه عالم و ایزد پناه تو

فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو

[...]

عبید زاکانی

ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو

خورشید در حمایت پر کلاه تو

شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

ای برتر از شهان جهان دستگاه تو

تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید

[...]

جهان ملک خاتون

آمد دل ضعیف من اندر پناه تو

کرد او وطن به سایه زلف سیاه تو

هم در پناه زلف تو باد انتقام او

یارب به سرّ سینه مردان راه تو

آخر نظر به حال من مستمند کن

[...]

حافظ

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال

[...]

صوفی محمد هروی

ای توتیای دیده من خاک راه تو

جانم فدای غمزه چشم سیاه تو

ای شهسوار حسن عنان را کشیده دار

کز حد گذشت ولوله دادخواه تو

بر بام قصر چون بگشادی نقاب دوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه