گنجور

 
صائب تبریزی

کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟

جنبش قاف محال است به عنقا برسد

جگر تشنه صحرای علایق ترسم

سیل ما را نگذارد که به دریا برسد

عالمی همچو صدف چشم و دهن وا کرده است

به که تا گوهر عبرت ز تماشا برسد؟

می گذراند کم نعمت باقی فردا

هر چه اینجا به تو از نعمت دنیا برسد

هرگز از کبر نکردی نگهی در ته پا

به تو چون مایده فیض ز بالا برسد؟

ناقص از تربیت چرخ نگردد کامل

باده خام محال است به مینا برسد

حیف و صد حیف که در دایره امکان نیست

اهل دردی که به درد سخن ما برسد

شهپر دامن عصمت به فلک می ساید

پی یوسف چه خیال است زلیخا برسد

از کمندش نجهد هیچ شکاری صائب

دست هرکس که به آن زلف چلیپا برسد

 
 
 
عبید زاکانی

ای جوانبخت وزیری که کند افسر سر

خاک پایت چو بدین گنبد خضرا برسد

جان هر خسته ز لطف تو دوا کسب کند

دل هرکس ز عطایت به تمنی برسد

ملک را چون تو عمیدی چو خدا روزی کرد

[...]

حزین لاهیجی

کاش خضری به من بادیه پیما برسد

که سراغ حرمم تا در ترسا برسد

دل و دین را چه کنم عرضه به جولانگه تو؟

مشکل این جنس فرومایه به یغما برسد

ناله تا کی شکند، در جگر خویش سپند؟

[...]

صغیر اصفهانی

خون که افسرد چه نفعش ز عناب رسد

تشنه چو نمرد چه حاصل که بدو آبرسد

موقعیت مده از دست که سودی ندهد

نوش دارو که پس از مرک بسهراب رسد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه