یاد ایامی که رو برروی جانان داشتم
آبرویی همچو شبنم در گلستان داشتم
باغبان بی رخصت من گل نمی چید از چمن
امتیازی در میان عندلیبان داشتم
شاخ گل یک آب خوردن غافل از حالم نبود
برگ بخت سبز برسر در گلستان داشتم
هر سحر کز خار خار عشق می جستم زجا
همچو گل بر سینه صد زخم نمایان داشتم
این زمان آمد سرم بر سنگ ورنه پیش ازین
بالش آسایش از زانوی جانان داشتم
بوی گل بیرون نمی برد از چمن دزد نسیم
پاسبانی در بن هر خار پنهان داشتم
سرمه را دست خموشی بر دهان من نبود
راه حرفی پیش آن چشم سخندان داشتم
هر غباری کز سرکوی تو می رفتم به چشم
منت روی زمین بر دوش مژگان داشتم
صائب آن روزی که می خندیدم از وصلش چو صبح
کی خبر از روزگار شام هجران داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر یادآوری لحظات زیبای عشق و دلتنگی شاعر است. شاعر به روزهایی اشاره میکند که با معشوق خود در کنار هم خوش بودند و از آن روزها با حسرت یاد میکند. او به نوعی از زیبایی و لطافت عشق، مانند شبنم در گلستان و گلی که نمیتوانسته چیده شود، حرف میزند. در ادامه، شاعر به زخمهای ناشی از عشق و غم جدایی اشاره میکند و میگوید که حالا دیگر آسایشی نداشته و درد جدایی را تحمل میکند. در نهایت، او به یاد روزهای خوش و خندههایی که از وصال معشوق داشته، حسرت میخورد و از تغییر روزگار و غم جدایی احساس ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی می افتم که چهره محبوبم را می دیدم و احساس ارزش و زیبایی می کردم، مانند شبنمی که به گلستان میافزاید.
هوش مصنوعی: باغبان بدون اجازه من نمیتواند از چمن گل بچیند و من در میان بلبلها از امتیازی برخوردار بودم.
هوش مصنوعی: گل یکی از زیباییهای طبیعت است که وقتی آب مینوشد، به اوضاع دیگران توجهی ندارد. من هم در آن لحظه، نعمتهای خود را در باغ زندگیام نادیده نگرفتهام و میدانستم که چه خوشبختیهایی را دارم.
هوش مصنوعی: هر صبح که به دنبال عشق میرفتم، مانند گلی که بر روی سینهاش زخمهای زیادی دارد، از دردهایی که در دل داشتم، نشانههای زیادی بر جای گذاشته بودم.
هوش مصنوعی: اینک سرم به زمین خورده و درد میکشم، اما قبل از این، به خاطر عشق معشوقم، راحت و آسوده زندگی میکردم.
هوش مصنوعی: بوی گل از چمن به بیرون نمیرود، چراکه نسیم مانند دزدی در بین خارها مخفی شده و از آن محافظت میکند.
هوش مصنوعی: در زندگی من، حتی اگر سکوت کنم و چیزی نگوییم، اما چشمانم داستانهای زیادی برای گفتن دارند و بینیاز از کلام، احساساتم را منتقل میکنند.
هوش مصنوعی: هر خاکی که از کوچه تو برمیدارم، مثل اینکه چهرهام را زیر باران اشک میگذارم و روی زمین میگذارم.
هوش مصنوعی: روزی را به یاد میآورم که با وصل او میخندیدم و شاد بودم، مانند صبحی که از تاریکی و مشکلات شب و دوری خبر نداشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیشتر زین چند گاهی دل پریشان داشتم
خود چه میگویم ز دل صد رنج بر جان داشتم
یوسف مصر کرم را از تکسر شکوه ئی
بود و من یعقوب وش دل بیت احزان داشتم
آن علی نام حسن سیرت علاءالدین حسین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.