گنجور

 
صائب تبریزی

از باد دستی خود ما میکشان خرابیم

در کاسه سرنگونی همچشم با حبابیم

با محتسب به جنگیم از زاهدان به تنگیم

با شیشه ایم یکدل، یکرنگ با شرابیم

آنجا که میکشانند چون ابر تر زبانیم

آنجا که زاهدانند لب خشک چون سرابیم

در گوش عشقبازان چون مژده وصالیم

در چشم می پرستان چون قطره شرابیم

با خاص و عام یکرنگ از مشرب رساییم

بر خار و گل سمن ریز چون نور ماهتابیم

آنجا که داغ بیدرد گل کرد، پنبه زاریم

آنجا که زخم عشاق خندید، مشک نابیم

آنجا که گل شکفته است شبنم طراز اشکیم

آنجا که خار خشکی است چشم تر سحابیم

چون می به مجلس آید از ما ادب مجویید

تا نیست دختر رز در پرده حجابیم

در پله نظرها هرگز گران نگردیم

ما در سواد عالم چون شعر انتخابیم

زلف معنبری نیست زان روی بی دماغیم

حسن برشته ای نیست از بهر آن کبابیم

بر تیغ حدت طبع در جمع موشکافان

ما جوهریم ازان رو در قید پیچ و تابیم

از مشرق بناگوش خندید صبح پیری

ما تیره روزگاران در سیر ماهتابیم

یک ره به گوشه چشم در زیر پا نظر کن

عمری است پایمالت چون دیده رکابیم

تا اقتدا نمودیم بر فطرت ظفرخان

چون فکرهای صائب پیوسته بر صوابیم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۲۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم

در کاسه سرنگونی، همچشم با حبابیم

با محتسب به جنگیم، از زاهدان به تنگیم

با شیشه‌ایم یکدل، یکرنگ با شرابیم

آن‌جاکه میکشانند، چون ابر تر زبانیم

[...]

بیدل دهلوی

عمری‌ست در نظرها اشک عرق نقابیم

از شرم خودنمایی خون دلیم و آبیم

جوشیده‌ایم از دل با صد خیال باطل

دود همین سپندیم اشک همین ‌کبابیم

خلقی ز ما نمودار ما پیش خود شب تار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه