از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
از کاوش غم بر دل بی کینه من رفت
زنهار خمش باش که چون خامه درین بزم
کم عمر شد آن کس که به دنبال سخن رفت
فریاد که گلبانگ پریشان من آخر
چون بوی گل از کیسه گلهای چمن رفت
با برگ خزان دیده چه سازد نفس سرد؟
ایمن شدم آن روز که رنگ از رخ من رفت
ز اقبال شکوفه است که در گلشن ایجاد
تا کرد نظرباز، در آغوش کفن رفت
بس خون که کند در جگر سوزن عیسی
خاری که ز راه تو به پای دل من رفت
شد کاسه دریوزه همه ناف غزالان
تا نکهت آن زلف به صحرای ختن رفت
از سنگ، نگین چهره خراشیده برآید
آوازه لعل لب او تا به یمن رفت
از غیرت فکر چمن افروز تو صائب
گل، اشک جگرگون شد و از چشم چمن رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح از دل چاککه دراین باغ سخن رفت
کز جوش گل و لاله قیامت به چمن رفت
آن مطلب نایابکه هرگز نتوان یافت
دامان گلی بود که دوش از کف من رفت
با بخت سیه، یاد شب عید ندارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.