پیرانه سر همای سعادت به من رسید
وقت زوال سایه دولت به من رسید
فردی نمانده بود ز مجموعه حواس
در فرصتی که نوبت عشرت به من رسید
پیمانه ام ز رعشه پیری به خاک ریخت
بعد از هزار دور که نوبت به من رسید
بی آسیا ز دانه چه لذت برد کسی
دندان نمانده بود چو نعمت به من رسید
شد مهربان سپهر به من آخر حیات
در وقت صبح خواب فراغت به من رسید
صافی که بود قسمت یاران رفته شد
درد شرابخانه قسمت به من رسید
شد سینه چاک همچو صدف استخوان من
تا قطره ای ز ابر مروت به من رسید
زان خنده ای که بر رخ من کرد روزگار
پنداشتم که صبح قیامت به من رسید
صیاد بی کمین به شکاری نمی رسد
این فیضها ز گوشه عزلت به من رسید
چون چشم یار از نفسم گرد سرمه خاست
تا گوشه ای ز عالم وحشت به من رسید
مجنون غبار دامن صحرای غیب بود
روزی که درد وداغ محبت به من رسید
از زهر سبز شد پروبالم چو طوطیان
تا گرد کاروان حلاوت به من رسید
هر نشأه ای که در جگرخم ذخیره داشت
یک کاسه کرد عشق چونوبت به من رسید
این خوشه های گوهر سیراب همچو تاک
صائب ز فیض اشک ندامت به من رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تأمل در زندگی و مراحل آن میپردازد. او از رسیدن سن پیری و زوال قدرت خود سخن میگوید، در حالی که یادآوری میکند که در این زمان، به برخی لذتها و عشقها دست پیدا کرده است. شاعر به تضادهای زندگی اشاره میکند، از جمله اینکه در جوانی، فرصتها از وی دور بوده و حالا که به پیری نزدیک میشود، به تجارب و شادیهای معنوی دست یافته است. همچنین به مفهوم عشق، درد و مروت در زندگی اشاره میکند و به یاد میآورد که چگونه روزگار بر او خندیده است. در نهایت، او به احساس ندامت از گذشته نیز اشاره میکند. شعر به نوعی تأملی عمیق بر روی زندگی، عشق و گذر زمان است.
هوش مصنوعی: در سن کهنسالی، خوشبختی ناگهان به سراغ من آمد، در زمانی که دیگر دوران خوشی و قدرت به پایان نزدیک شده بود.
هوش مصنوعی: در زمانی که فرصت خوشی و لذت برای من پیش آمد، هیچ کس از میان همه حواس و احساسات باقی نمانده بود.
هوش مصنوعی: پیمانهام که نشانهای از عمر و زندگیام است، به خاطر لرزشهای ناشی از پیری به زمین افتاد. این اتفاق پس از گذشت هزار سال که زمان من فرارسید، رخ داد.
هوش مصنوعی: هیچ کس از دانه بدون آسیاب، لذتی نبرد؛ زیرا که دندانی برای این کار باقی نمانده بود. وقتی نعمت به من رسید.
هوش مصنوعی: در نهایت زندگیام، آسمان به من لطف کرد و در صبحی زیبا، لحظهای آرامش و آسودگی را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: دوستانی که قبلاً در کنار من بودند، دیگر در دسترس نیستند و حالا این غم و اندوه مانند شرابی تلخ، نصیب من شده است.
هوش مصنوعی: سینهام مانند صدف پارهپاره شده است تا اینکه حتی یک قطره از باران محبت به من برسد.
هوش مصنوعی: به خاطر لبخندی که روزگار بر چهرهام زد، فکر کردم که روز قیامت برایم فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر صیاد بدون تله و دام باشد، نمیتواند به شکار خود برسد. این برکات و نعمتها از دوری و تنهایی به من رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که چشم محبوبم از جانم تاثیر گرفت و سرمهگون شد، به من گوشهای از عالم وحشت رسید.
هوش مصنوعی: مجنون در روزی که احساس درد و رنج عشق به دلش افتاد، غبار دامن بیابان نامرئی را بر دوش داشت.
هوش مصنوعی: من از تلخیها و سختیها به شیرینی و خوشی رسیدم، مثل طوطیانی که از سبزی و زهر زندگی سرسبز شدهاند و به کاروان خوشبختی ملحق شدند.
هوش مصنوعی: هر مرحلهای که در دل من انباشته شده بود، عشق را در یک ظرف قرار داد و زمانی که نوبت به من رسید، آن را به من داد.
هوش مصنوعی: این خوشههای باارزش مانند انگور صائب، از برکت اشکهای پشیمانی به من رسیدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پیرانهسر همای سعادت به من رسید
وقت زوال، سایهٔ دولت به من رسید
پیمانهام ز رعشهٔ پیری به خاک ریخت
بعد از هزار دور که نوبت به من رسید
بیآسیا ز دانه چه لذت برد کسی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.