گنجور

 
صائب تبریزی

راحت کونین در زیر سر بیگانگی است

هست اگر دارالامانی کشور بیگانگی است

از ریاض آشنایی خاطر خرم مجوی

این گل بی خار در بوم و بر بیگانگی است

آشنایی هر نفس دارد خمار تازه ای

باده بی دردسر در ساغر بیگانگی است

آب و روغن را به هم پیوند دادن مشکل است

آشنایی های بی نسبت سر بیگانگی است

تا ز خود بیگانه گشتم، رستم از قید فلک

رخنه ای گر دارد این زندان، در بیگانگی است

موج را سرگشته دارد آشنایی های بحر

پشت ما بر کف قاف از لنگر بیگانگی است

قطع پیوند جهان با آشنایی مشکل است

این برش در تیغ صاحب جوهر بیگانگی است

دل چو با هم آشنا افتاد گو دیدن مباش

دیده فرد باطلی از دفتر بیگانگی است

فارغند از آشنایی آشنایان ازل

آشنایی های رسمی مصدر بیگانگی است

در کتاب آشنایی معنی بیگانه نیست

این حدیث آشنا در دفتر بیگانگی است

می توان معشوق را از راه وحشت رام کرد

این می زود آشنا در ساغر بیگانگی است

آشنایان محبت منعمند از درد و داغ

سینه بی داغ، صائب محضر بیگانگی است