گنجور

 
صائب تبریزی

گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است

در میان سازها، نی تیر روی ترکش است

گر برآرد عشق دود از عقل، جای رحم نیست

خانه زنبور کافر مستحق آتش است

رزق خاموشان شود اکثر معانی لطیف

کوزه سربسته را قسمت شراب بی غش است

هیچ رنگی نیست در آتش نباشد نعل او

در میان رنگ ها زردی طلای بی غش است

حسن چون مستور باشد عشق زندانی بود

عشق عالمسوز گردد یار چون لولی وش است

روز دعوی در صف زورین کمانان سخن

مصرع برجسته صائب تیر روی ترکش است

 
 
 
ناصر بخارایی

می کمیت باد پای تند و تیز و سرکش است

ماه نعل تیزرو مانند آب و آتش است

خال رز را گر نه از خون سیاووش است آب

باده مرد افکن جرا گردید، گویی سرکش است

روز و شب بی جام می‌دارم خمار و درد سر

[...]

سلیم تهرانی

با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است

خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است

از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف نیست

در میان دوستان ما همین می بی غش است

آن خط مشکین نه تنها شد بلای جان ما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلیم تهرانی
واعظ قزوینی

باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است

در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است

نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست

خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است

غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان

[...]

جویای تبریزی

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است

در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است

هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود

هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است

هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه