مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟
که نیست فتنه خوابیده را قرار امروز
کدام سنگ ملامت هوای من دارد؟
که نیست در دل دیوانه ام قرار امروز
گذشت آن که خزف اعتبار گوهر داشت
به نرخ خاک بود در شاهوار امروز
همیشه انجمن روزگار ناخوش بود
ترا خیال که خوش نیست روزگار امروز
مدار چشم ترحم ز تیغ یار که نیست
نم مروت در هیچ جویبار امروز
دلیر در سر بازار حشر خرج کند
گرفت هرکه زر خویش را عیار امروز
فغان که نیست درین شیشه های سیمابی
می آنقدر که مرابشکند خمار امروز
همیشه فکرت صائب شکار دل می کرد
کمند ناله او نیست دل شکار امروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز
که شد قیامت موعود آشکار امروز
شکوفه از افق شاخ همچو اختر ریخت
نشان صبح قیامت شد آشکار امروز
محیط رحمت حق در تلاطم آمده است
[...]
ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز
کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز
گرفته ام به سخن لعل می چکانش را
به خون توبه چرا نشکنم خمار امروز؟
زچهره پرده بر افکند، پردار امروز
کمال قدرت حق گشت آشکار امروز
نمود شمس حقیقت طلوع و رنگ مجاز
زدوده گشت زمرآت روزگار امروز
ثبوت وحدت حق را بر غم مدعیان
[...]
می طهور نیاید مرا بکار امروز
که باده خورده ام از دست آن نگار امروز
بجای برف هما گو پراکند الماس
که بزم ما زرخ دوست شد بهار امروز
بپشت گاو نهادند رخت زهد و شدند
[...]
زمین به عرش برین دارد افتخار امروز
که شد در آن ملک العرش آشکار امروز
بگو بموسی ارنی بس است دیده گشای
پیمشاهده طلعت نگار امروز
فرو نهاد ز رخ پرده یار و در حق ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.