گر به کار خویشتن چون شمع بینا بودمی
زیر تیغ محفل آرا پای بر جا بودمی
اختیاری نیست سیر من ز دریا چون گهر
گر به دست من بدی در قعر دریا بودمی
باده تلخ مرا می بود اگر حب وطن
کی چنین آسوده در زندان مینا بودمی؟
سوختم در قید هستی، کاش در زندان خاک
این که در بند خودم در بند اعدا بودمی
صاف اگر می بود با این خوشگواری خون من
رزق آن لبهای میگون همچو صهبا بودمی
گر نمی شد دام راهم رشته طول امل
همچو سوزن در گریبان مسیحا بودمی
گر نمی زد راه مجنون مرا تدبیر عقل
با غزالان همسفر در کوه و صحرا بودمی
محو می کردم اگر از دل غبار جسم را
کی چنین در آب و در آیینه پیدا بودمی؟
بی سر و پایی فلک را حلقه آن در نمود
کاش من هم همچو گردون بی سر و پا بودمی
رفته ام بیرون ز خویش و در حجابم همچنان
نیستم باری چو اینجا کاش آنجا بودمی
روز نمی گرداند صائب از من آن آیینه رو
از صفای دل اگر آیینه سیما بودمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق و درونی شاعر است. شاعر با استفاده از تصاویری مانند شمع، دریا، باده، و زندان، به تشریح حس تنهایی، حسرت و آرزوهای خود میپردازد. او حس میکند که اگر اختیار و آزادی بیشتری داشت، زندگیاش متفاوت میبود و به خواستههایش نزدیکتر میشد. در عین حال، شاعر به دردهای روحی و چالشهای زندگی اشاره میکند و آرزو میکند که مانند گردون بیسر و پا، آزاد و رها باشد، بدون قید و بندهای دنیوی. شاعرانگی او در تصویرسازی و بیان احساسات ناگفته، زیبایی خاصی به شعر بخشیده است.
هوش مصنوعی: اگر در کار خود مانند شمعی که روشن است میبودم و در زیر فشار جمعیت محکم و استوار باقی میماندم، به خوبی میتوانستم وضعیتی بهتر را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: من در حرکت و سرنوشت خود، اختیاری ندارم و مانند گوهری از دریا هستم. اگر اختیار داشتم و چیزی به دستم میدادند، در عمق دریا زندگی میکردم.
هوش مصنوعی: اگر عشق به وطن براستی در وجودم بود، باده تلخ برایم سختتر میبود و نمیتوانستم اینگونه راحت در زندان مینا زندگی کنم.
هوش مصنوعی: من در دورانی از زندگیام آتش گرفتهام و آرزو میکنم که ای کاش در گودالی از خاک قرار داشتم، به جای آنکه در بند مشکلات و دردهای خودم گرفتار باشم.
هوش مصنوعی: اگر قلبم به راحتی و صاف بود و از درد و رنج خالی میماند، آن زمان شیرینی کلام و زیبایی لبهای کسی که دوستش دارم، میتوانستند برای من لذتی شبیه به شراب به ارمغان بیاورند.
هوش مصنوعی: اگر دام زندگیام به شدت طولانی نمیشد، مانند سوزنی در گریبان مسیحا میبودم.
هوش مصنوعی: اگر عشق دیوانهام نمیکرد، میتوانستم با عقل و تدبیر خود همچون غزالان در کوه و دشت سفر کنم.
هوش مصنوعی: اگر بتوانستم دلی را که در آن غبار جسمانی نشسته است پاک کنم، هرگز نمیتوانستم به وضوح آن را در آب و آیینه ببینم.
هوش مصنوعی: فلک بدون سر و پا، دایرهای را ایجاد کرده که بیانگر وضعیت ناقص و ناپایدار اوست. کاش من هم مانند آسمان، بیسر و پا بودم و از مشکلات و دغدغهها آزاد بودم.
هوش مصنوعی: من از خودم دور شدهام و در حجاب و پردهای قرار دارم. در این حالت، آرزو میکنم که ای کاش در جایی دیگر بودم.
هوش مصنوعی: اگر دل من پاک و زلال بود، چهرهام هم مانند آن آیینهای میشد که روزها را بازتاب میدهد. اما چون چنین نیست، روزگار نمیتواند چهرهام را از من برگرداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
اندر آن یغما رفیق ترک یغما بودمی
ور چو چشم خونی او بودمی من فتنه جوی
در میان حلقههای شور و غوغا بودمی
گر ضمیر هر خسی ما را نخستی در جهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.