گنجور

 
صائب تبریزی

رسید موسم گل ترک کار باید کرد

نظاره گل روی بهار باید کرد

شکوفه وار اگر خرده زری داری

نکرده سکه نثار بهار باید کرد

اگر ضرور شود صید بهر دفع ملال

تذرو جام و بط می شکار باید کرد

به یاد عمر سبکرو که همچو آب گذشت

نظر در آینه جویبار باید کرد

وصال سوختگان تازه می کند دل را

شبی به روز درین لاله زار باید کرد

شمار مهره گل نیست کار زنده دلان

به جای سبحه نفس را شمار باید کرد

می است قافله سالار عیشهای جهان

به می ز عیش جهان اختصار باید کرد

چو هیچ کار به اندیشه بر نمی آید

چه بر دل اینهمه اندیشه بار باید کرد؟

کجاست فرصت تعمیر این جهان خراب؟

مرا که رخنه دل استوار باید کرد

جنون و عقل مکرر شده است، راه دگر

میان عقل و جنون اختیار باید کرد

ز دوستان موافق جدا شدن سخت است

مشایعت به نسیم بهار باید کرد

چو خصم سفله ز نرمی درشت می گردد

ملایمت ز چه با روزگار باید کرد؟

غزال عیش اگر سرکشی کند صائب

کمندش از سر زلف نگار باید کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

مرا گذر به‌سوی کوی یار باید کرد

زدیده بر سرکویش نثار باید کرد

چو در فتاد به‌دام آن نگار سیم اندام

سه بوسه از دو لب او شکار باید کرد

چو وصل بر سر کوی استوار خواهد شد

[...]

سوزنی سمرقندی

مرا کر بدر . . . ن یار باید کرد

بزخم خرزه، در . . . ن فکار باید کرد

اگر بدانم کو را دو . . . یه باشد و بس

ز روی شفقت، . . . یه چار باید کرد

وگر درم دهم و بی درم جمع ندهد

[...]

مجد همگر

اگر شکایتم از هجر یار باید کرد

نه یک شکایت و ده صد هزار باید کرد

وگر نثار ره وصلش اختیار کنم

نه در اشک که جانها نثار باید کرد

گرش درست بود وعده وصال چه باک

[...]

جهان ملک خاتون

سحرگهان سوی بستان گذار باید کرد

تفرّجی به جهان در بهار باید کرد

نظر به قدرت بیچون وی چگونه به جان

به چشم هوش در این لاله زار باید کرد

که گل ز خار برآورد و لاله را از خاک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه