زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند
فضای آسمان را حلقه فتراک می داند
جهان را می کند از روزن خود سیر هر چشمی
که غمگین، عالمی را همچو خود غمناک می داند
نگرداند زعکس لاله و گل آب رنگ خود
زخون بیگناهان تیغ، خود را پاک می داند
جهانسوزی کز او پروانه ما رحم می جوید
پر و بال ملایک را خس و خاشاک می داند
نسازد برق بی زنهار خشک و تر جدا از هم
هوس را کی زعشق آن غمزه بیباک می داند؟
زدوری می شود کیفیت همصحبتان ظاهر
خمارآلود قدر نشأه تریاک می باشد
ز اسرار حقیقت زاهد کودن چه دریابد؟
زبان شعله ادراک را ادراک می داند
زمکر زاهد شیاد مرغی می جهد سالم
که تار سبحه اش را دام زیر خاک می داند
کسی کز عشرت روپوش عالم آگهی دارد
رخ خندان گل را سینه صد چاک می داند
مرا از عزت شبنم درین گلزار روشن شد
که حسن پاکدامن قدر چشم پاک می داند
نمی داند گناهی نیست بالاتر زخودبینی
غلط بینی که خود را از گناهان پاک می داند
رگ خامی کمند جذبه خورشید می گردد
دل افسرده قدر روی آتشناک می داند
زمین خشک ابر تازه رو را از هوا گیرد
غبارآلود قدر دیده نمناک می داند
ز زور می ندارد عشق پروا از زبردستی
وگرنه عقل خود را زیردست تاک می داند
زچشم زخم مردم هر که می غلطد به خون صائب
گریبان قبا را حلقه فتراک می داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی و توصیف حالات و احساسات انسانی میپردازد که در جهانی پر از درد و رنج زندگی میکنند. شاعر به تضادهای موجود در زندگی اشاره میکند و از اشیاء و مفاهیم مختلف میگوید که هرکدام به نوعی برای انسان معنا پیدا میکنند. زمین و آسمان، عشق و غم، زهد و حقیقت، همگی به شکلی به تصویر کشیده میشوند که بیانگر واقعیتهای تلخ و شیرین زندگیاند. شاعر همچنین بر این نکته تأکید دارد که خودبینی و غفلت از حقایق بزرگتر میتواند انسان را به اشتباه بیاندازد و او را از درک عمیقتری نسبت به عشق و حقیقت بازدارد. در نهایت، این شعر تلاش میکند تا خواننده را به تأمل در زندگی و دنیای پیرامونش دعوت کند.
هوش مصنوعی: زمین به وضعیت بیثبات و آشفتهای دچار شده و تنها یک تکه خاک آن را میشناسد. در مقابل، آسمان را مانند دایرهای برای قرار دادن لسهها یا انعامها در نظر میگیرد.
هوش مصنوعی: هر چشمی که غمگین باشد، با نگاه خود جهانی را غمناک میبیند و از دریچه چشمانش به این صورت دنیا را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: از تصویر زیبایی گل و لاله دوری نکن، چرا که او خود را با ریختن خون بیگناهان در صورت بیخطری قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وجودی که از آن میدرخشد، چون آتش، حتی پروانههای عاشق را نیز به خود جذب میکند و به همین دلیل رحمت و محبت را از آن طلب میکنند. اما این وجود، قدرت و مقام ملایک را به اندازهی خاک و بیارزشی میداند.
هوش مصنوعی: برق هشداری نمیدهد و نمیتواند مرز بین خشکی و تری را مشخص کند. آیا کسی میتواند تمایل و اشتیاق را از عشق کسی که با ناز و غمزهاش دل میبرد، بفهمد؟
هوش مصنوعی: با دوری از دوستان خوب، حال و وضعیت انسان دچار اختلال میشود و مانند حالت مستی است که بر اثر کشیدن تریاک به وجود میآید.
هوش مصنوعی: زاهد بیخبر از رازهای عمیق حقیقت، چه چیزی را میتواند درک کند؟ در حالی که شعلهوار و با شعور، ادراک به معنای واقعی خود را میشناسد.
هوش مصنوعی: مرغی از دست زاهد فریبکار به سلامت میجهد، زیرا او تار سبحهاش را در زیر خاک به دام میبیند.
هوش مصنوعی: کسی که از شادی و لذتی که در دنیای عشق وجود دارد مطلع است، میداند که زیبایی و لبخند گل، پشت یک سینه پر از غم و درد پنهان است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و لطافت شبنم در این باغ روشن شد که زیبایی و نجابت واقعی، ارزش و اعتبار چشمان خالص و پاک را درک میکند.
هوش مصنوعی: انسانی که به اشتباه خود را بیگناه میداند، در واقع بزرگترین خطا را مرتکب شده است. او با خودبینی و خودپسندی، گناهان خود را نادیده میگیرد و به این ترتیب از حقیقت دور میشود.
هوش مصنوعی: رگ خامی تحت تأثیر جذبه خورشید قرار میگیرد و دل افسرده، ارزش چهره سوزان را درک میکند.
هوش مصنوعی: زمین خشک، باران تازه را از هوا میگیرد و به درستی میداند که چقدر ارزش دارد، در حالی که غبارآلود است.
هوش مصنوعی: عشق به قدری قوی و ریشهدار است که هیچ توجهی به مهارتها و زیرکیهای دیگران ندارد. در غیر این صورت، عقل آدمی خود را در مقابل قدرت شراب و عشق ضعیف میبیند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از نظر دیگران آسیب ببیند و به خاک افتد، برای او مانند پوشش و دوخت قبا، حلقهای بر گردن خواهد داشت که نماد زخمهای روحی و اجتماعیاش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلیواج از چه مبشوم است ؟ از آنکه گوشت بر باید
همه ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد
فلک بر تارک کیوان کند مسند مر آن را کاو
سنات را کند بالین و از خاک درت مسند
بسا پیر مناجاتی که از مرکب فرو ماند
بسا یار خراباتی که زین بر شیر نر بندد
زهی صدری که خصمت را گیا نفرین همی خواند
نگر تا آنکه جان دارد چه نفرین بر زبان راند
مبارک حضرتا، ایام در ظل تو آساید
مقدس خاطرا، اسلام را رای تو پیراید
روان صاحب الاعراف موقوف است تا محشر
[...]
مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زهره پیش او میرد
یکی پیمانهای دارم که بر دریا همیخندد
دل دیوانهای دارم که بند و پند نپذیرد
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.