گنجور

 
صائب تبریزی

میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش

ترکن دماغ جان ز می روح پرورش

هر نخل پرشکوفه درین باغ لیلیی است

کز خیرگی فکنده به یک شاخ، چادرش

گلگل شده است پیکر سیمین بوستان

از بس که ابر تنگ کشیده است دربرش

جز نخل پرشکوفه ندارد جهان خاک

چرخی که بر مراد بود سیر اخترش

گل آنچنان فریفته حسن خود شده است

کز شبنم است آینه دایم برابرش

در فصل نوبهار، چمن بزم چیده ای است

کز غنچه و گل است صراحی و ساغرش

بستان برات عیش ز دیوان نوبهار

اکنون که از شکوفه گشوده است دفترش

صائب چو لاله هر که بود کاسه سرنگون

خالی نمی شود زمی لعل ساغرش

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

تر دامنی که ننگ وجودست گوهرش

دریا نشسته خشک لب از دامن ترش

طفل سخن به شیر سگ آلود از آنگهی

کاین شوخ گربه چشم گرفتست در برش

سرگشته شد چو زیبق ناکشته کز تری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
عراقی

هر دم که در صفای رخ یار بنگرد

گردد همه جهان بحقیقت مصورش

چون باز در فضای دل خود نظر کند

بیند چو آفتاب، رخ خوب دلبرش

سعدی

پروردگار خلق خدایی به کس نداد

تا همچو کعبه روی بمالند بر درش

از مال و دستگاه خداوند قدر و جاه

چون راحتی به کس نرسد خاک بر سرش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه