گنجور

 
صائب تبریزی

بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب

دست بردار ز خود، دامن دلدار طلب

حاصل روی زمین پیش سلیمان بادست

دو جهان از کرم عشق به یکبار طلب

نکند تلخ سلیمان دهن موران را

هر چه می خواهی ازان لعل شکربار طلب

مستیی را که خماری نبود در دنبال

از شفاخانه آن نرگس بیمار طلب

عشق در پرده معشوق نهان می گردد

خبر طوطی ما را ز شکرزار طلب

چون نداری پر و بالی که به جایی برسی

چون سلامت طلبان رخنه دیوار طلب

خاک را قافله سیل رسانید به بحر

در ره عشق رفیقان سبکبار طلب

از صدف کم نتوان بود به همت، زنهار

چون دهن باز کنی گوهر شهوار طلب

می توان دولت بیدار به بی خوابی یافت

تو همین در دل شب دیده بیدار طلب

پرده آب حیات است سیاهی صائب

عمر جاوید ازان طره طرار طلب