گنجور

 
صائب تبریزی

این بنای عالم خاک از شکست نیست

پستی عمارتی است که آن را نشست نیست

از برگریز مردم بی برگ ایمنند

رنگ شکسته را خطری از شکست نیست

پرواز می کند به پر و بال آفتاب

گلهای اعتبار جهان رنگ بست نیست

از عمر رفته حاصل من آه حسرت است

جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست

پست است بر تو طارم گردون ز سرکشی

گر سر به جیب خودکشی این سقف پست نیست

نتوان عنان عمر به تعبیر تن گرفت

سیلاب را ملاحظه از کوچه بست نیست

چشمش بود چو جام به دست سبو مدام

صائب کسی که مست شراب الست نیست

 
 
 
اوحدی

ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست

در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست

بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست

ایثار کن روان، که درین راه پست نیست

با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر

[...]

اهلی شیرازی

سر رشته وجود کسی را بدست نیست

جز واجب الوجود دگر چه هست نیست

ما شیشه ایم و سنگ اجل در کمین ماست

واحسرتا که چاره بغیر از شکست نیست

در عالم خرابه نشستن هوس مکن

[...]

فیاض لاهیجی

همتای تو به عالم بالا و پست نیست

مثل تو در بهشت ندانم که هست؟ نیست

سیدای نسفی

پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست

دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست

زلفی که صرف شانه کند عمر کنده به

دامی که صید زنده نگیرد گسستنیست

امروز رخت خود بنه ای خضر ره در آب

[...]

بیدل دهلوی

جزخون‌دل زنقد سلامت به دست نیست

خط امان شیشه به غیر از شکست نیست

آرام عاشق آینه‌پردازی فناست

مانند شعله‌ای‌که زپا تا نشست نیست

خلقی به وهم خویش پرافشان وحشت است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه