گنجور

 
صائب تبریزی

رخسار همچو ماه تو از عنبرین هلال

درگوش آفتاب کشد حلقه زوال

فارغ زرشک آینه وآب کرده است

عشاق را نظاره آن حسن بی مثال

بر لعل او عقیق کند آب خود سبیل

بر سیب او سهیل کند خون خود حلال

لب نیست رخنه ای توان بست چون گشود

چندان که ممکن است بپرهیز از سوال

صائب دلش فسرده نگردد ز برگریز

مرغی که بهار کشد سر به زیر بال

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی

وانگه هزار سال بملک اندون ببال

مسعود سعد سلمان

ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال

تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال

مسعود شهریاری کز فر عدل تو

بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال

کرده نهال جاه تو را دست مملکت

[...]

سوزنی سمرقندی

هست از سفال جامه سیکی برآمده

اندر سفال جامه سیکی بود حلال

نی نی نه نه نه نی نه نی نی به هیچ وقت

لا لا لا لا لل لا لا لا لا به هیچ حال

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
عراقی

توحید لایزال نیاید چو در مقال

روشن کنم ضمیر به توحید ذوالجلال

مولانا

ترجیع کن که آمد یک جام مال مال

جان نعره می‌زند که بیا چاشنی حلال

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه