گنجور

 
صائب تبریزی

ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را

گره در دل ز پیوندست دایم شاخساران را

حریف خیره چشمان نیست حسن شرمناک تو

مکن زنهار دور از بزم خود ما خاکساران را

قبول عشق چون فرهاد هر کس را کمر بندد

ز جان سختی کند دندانه تیغ کوهساران را

گرانسنگی فلاخن را پر پرواز می گردد

به کوه صبر نتوان داد تسکین بی قراران را

من بی دست و پا زین خردسالان چون ستانم دل؟

که نتواند رسید آتش به گرد این نی سواران را

همانا هم قسم گشتند با هم لاله رخساران

که خون سازند در دل بوسه امیدواران را

به شرم من ندارد عندلیبی یاد، این گلشن

که زیر بال و پر بردم به سر فصل بهاران را

منه زنهار بیرون پای از حد گلیم خود

کز افتادن خطر کمتر بود دامن سواران را

مرا کرده است صائب بی دل و دین گردش چشمی

که سازد نقل مجلس سبحه پرهیزگاران را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۱۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را

کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را

مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر

که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را

ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را

که روشن کرد هرسو شمع گل‌های بهاران را

چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت

صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را

تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی

[...]

هلالی جغتایی

بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را

که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را

عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!

که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را

ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل

[...]

صائب تبریزی

ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را

که افزاید رسایی از گره در رشته باران را

ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع

کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟

به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

کتابت کی تواند داد داد بیقراران را

سحاب خشک حسرت می‌دهد مشتاق باران را

چه شد دیریست کز زلف بتان بویی نمی‌اری

به امیدی نشاندی ای صبا امیدواران را

نمک دارد که بعد از انتظار غم ز دل بردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه