کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم
هزار مرحله ره تا به خویشتن دارم
مدار رزق به اقبال قسمت است که من
در آستین شکر و زهر در دهن دارم
ز صبح مهر تمنا کنم چه ساده دلم
که چشم بخیه ز سر رشته کفن دارم
چو گردباد غبار دل است جامه من
به مرگ و زیست بس است این قبا که من دارم
سپر ز شبنم گل کرده ام ز ساده دلی
سر مجادله با مهر تیغ زن دارم
نمی شود سر خود در سخن نکنم
چو خامه زخم نمایانی از سخن دارم
سپر فکندن من گرد من حصار بس است
به این سلاح چه پروای تیغ زن دارم
مرا به جوشن داودی احتیاجی نیست
ز جان سخت زره زیر پیرهن دارم
چو شمع صبح بپا افتاده ام صائب
سر وداع حریفان انجمن دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حس و حال خود در حضور محبوب و جمعی که در آن قرار دارد سخن میگوید. او به چالشها و مشکلاتی که در زندگی دارد اشاره میکند و میگوید که خوشحالی و ناامیدی در دل او در تضاد است. شاعر با استفاده از استعارههای مختلف، احساساتش را نسبت به عشق و زندگی بیان میکند و به این نکته میپردازد که در دنیای پر از سختیها و چالشها، هنوز امیدی در دل دارد. در انتها، شاعر به احساس وداع و خداحافظی در جمع حریفان اشاره میکند و نشان میدهد که در این سفر زندگی، هر لحظه میتواند آخرین باشد.
هوش مصنوعی: حالا که در یک مکان و جمع با تو هستم، برای رسیدن به خودم، هزاران مرحله و مسیر در پیش رو دارم.
هوش مصنوعی: سرنوشت و روزی هر کس به شانس و اقبال او بستگی دارد؛ من در درون خود موضوعات خوشایند و ناخوشایند را همزمان دارم.
هوش مصنوعی: از صبح با اشتیاق خواهان تو هستم، چه سادهدل هستم که نگاهام مانند دوختن سرِ رشتهی کفن، به تو گره خورده است.
هوش مصنوعی: دل من به اندازهای پر از غبار و نابسامانی است که مانند یک گردباد حس میشود. همچنان که من در زندگی و مرگ با این لباس و حالت کنار میآیم، همین لباس و پوشش برای من کافی است.
هوش مصنوعی: من از روی سادگی، خود را به سپر شبنم مانند گل درآوردهام و حالا درگیری و چالش با عشق را در درونم حس میکنم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم بدون صحبت کردن، سکوت کنم؛ زیرا مانند مدادی که زخمها را نشان میدهد، آثار سخن در من وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که من خود را در دور خود بگذارم، دیگر نیازی به سپر ندارم، زیرا با این وضعیت از ضربات خطرناکی که ممکن است به من برسد، بینصیب میمانم.
هوش مصنوعی: من به زره مخصوصی که به جوشن داودی معروف است نیازی ندارم، چون از جان سخت و مقاومی که در دلم دارم، به عنوان سپر و محافظ زیر لباس خود استفاده میکنم.
هوش مصنوعی: مانند روشنایی صبح که به آرامی از خواب بیدار میشود، من نیز در این لحظه ایستادهام و به آرامی از دوستان و همنشینان خود خداحافظی میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شعلهها زده سر ز آتشی که من دارم
هزار نشاه نو زین می کهن دارم
به آن رسیده که عشقم به غربت اندازد
ازین ملال غریبی که در وطن دارم
به هر کجا که تو باشی، فغان من آنجاست
[...]
من و ز کس گله، حاشا، کی این دهن دارم
ز غیر شکوه ندارم ز خویشتن دارم
مجوی دشمن من غیر من که من دانم
چه دشمنی است که عمری است من بمن دارم
نهان بکوری چشم پلیس مخفی شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.