گنجور

 
صائب تبریزی

مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود

جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود

خار طلب نمی کشد از پای جستجو

تا گرد بادمحو بیابان نمی شود

گردون به وادی غلطی افتاده است

این راه دور قطع به جولان نمی شود

چشم سیه دل تو قیامت شناس نیست

ورنه کدام روز که دیوان نمی شود

نتوان به آه لشکر غم را شکست داد

این ابر از نسیم پریشان نمی شود

پیوسته همچو خانه آیینه روشن است

کاشانه ای که مانع مهمان نمی شود

نتوان گره به اشک زدن راز عشق را

شبنم نقاب مهر درخشان نمی شود

مجنون عبث به دامن صحرا گریخته است

پوشیده این چراغ به دامان نمی شود

موری که روزی از قدم خویش می خورد

قانع به روی دست سلیمان نمی شود

چین در کمند زلف فکندن برای چیست

سنگ از فلاخن تو گریزان نمی شود

جان داد صبح بر سر یک خنده خنک

غافل همان ز خنده پشیمان نمی شود

در وادیی فتاده مرا کار در گره

کز زخم خار، آبله گریان نمی شود

غافل مشو ز خال ته زلف آن نگار

پیوسته این ستاره نمایان نمی شود

صائب تلاش صحبت درمان زبی تهی است

ورنه کدام درد که درمان نمی شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

کاری ست در سرم که به سامان نمی شود

دردی ست در دلم که به درمان نمی شود

می کن به ناز خنده که دیوانه تر شوم

دیوانگی من چو به پایان نمی شود

رخسار می نمایی که خوش لذتی ست، آنک

[...]

اهلی شیرازی

آن نوجوان ز جور پشیمان نمیشود

وین پیر بت پرست مسلمان نمیشود

کارم ز دست عشق بمردن کشید دل

از کار خود هنوز پشیمان نمیشود

یکشب نمیشود که زغم دست یاربم

[...]

صائب تبریزی

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود

این مور بار دست سلیمان نمی شود

بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث

این دل سیه به تیغ مسلمان نمی شود

از ماهتاب خواب سبک می شود گران

[...]

جویای تبریزی

تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود

آشفته خاطریم به سامان نمی شود

ارباب جستجوی به راهش سپرده اند

آن پای را که رزق مغیلان نمی شود

کو لمحه ای که پنجهٔ مژگان شوخ او

[...]

پروین اعتصامی

ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود

گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود

ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی

معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود

درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه