تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
زان گره کز زلف او در کار من افتاده است
هر که دارد فکر یوسف، گرچه در کنعان بود
مست در آغوش بوی پیرهن افتاده است
دست گستاخی ندارد خار شرم آلود من
گل مکرر مست در آغوش من افتاده است
از نوای بلبلان امروز آتش می چکد
چشم گستاخ که بر روی چمن افتاده است؟
آب می گردد به چشم حلقه بیرون در
زان فروغی کز رخش در انجمن افتاده است
غیرت آن لعل میگون و عقیق آبدار
همچو اخگر در گریبان یمن افتاده است
زیر تیغش جای باشد چون ز بند آزاد شد
چون قلم هر کس که او عاشق سخن افتاده است
از نواهای غریب صائب آتش نفس
می توان دانست در فکر وطن افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.