پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
نور بینش با هزاران دیده اختر نداشت
سردی گردون به روشن گوهران امروز نیست
هرگز این خاکستر افسرده یک اخگر نداشت
از زبان گندمین افتاد در کارم گره
خوشه بی حاصل من دانه دیگر نداشت
پیش راه گرم رفتاران گرفتن مشکل است
سوخت هر خاری که دست از دامن من برنداشت
گشت غم بی خانمان تا خانه دل شد خراب
چون نگردد، غیر دل غم خانه دیگر نداشت
شب که در میخانه ساقی آن بهشتی روی بود
ساغر ما پای کم از چشمه کوثر نداشت
ملک دلها را مسخر کرد آن آیینه رو
این چنین پیشانی اقبال، اسکندر نداشت
خون گرم من به خونریز جهانش گرم ساخت
ورنه پیش از کشتن من تیغش این جوهر نداشت
یاد ایامی که باغ حسن آن آیینه رو
این چنین پیشانی اقبال، اسکندر نداشت
خون گرم من به خونریز جهانش گرم ساخت
ورنه پیش از کشتن من تیغش این جوهر نداشت
یاد ایامی که باغ حسن آن آیینه رو
غیر طوطی سبزه بیگانه دیگر نداشت
بی سبب کردم تلف در چاره جویی عمر را
صندل این قوم صائب غیر دردسر نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ناامیدی و دلتنگی خود اشاره میکند و احساس میکند که وقت و زندگیاش بیثمر گذشته است. او بر این نکته تأکید میکند که در زمانهاش چیز ارزشمندی وجود ندارد و هر چه تلاش کرده، نتیجهای نداشته است. او از سردی و بیحسی روزگار سخن میگوید و به غم و ناراحتیهایی اشاره میکند که بیخانمانی و دلتنگی او را فراگرفته است. در نهایت، شاعر به یاد گذشتههای خوش و امید به روزهای بهتر اشاره میکند، اما این امید در مواجهه با واقعیات تلخ زندگی، به یأس و ناامیدی میانجامد.
هوش مصنوعی: در حقیقت، کسی که دل بیداری دارد و به درستی میبیند، از دنیای اطراف خود چیزهای زیادی را میفهمد و درک میکند. اما اگر کسی که به ظاهر با چشمهایش میبیند، در باطن خود روشنایی و بینش واقعی نداشته باشد، در واقع از درک حقایق زندگی باز مانده است و با وجود تعداد زیاد چشمها، هنوز نمیتواند به عمق مسائل پی ببرد.
هوش مصنوعی: سردی آسمان امروز هیچگاه به روشنایی افراد برجسته نمیرسد؛ این خاکستر بیروح هرگز نشانهای از یک شعله ندارد.
هوش مصنوعی: تجربههای تلخ و ناامیدکننده باعث شدهاند که در کارهایم به بنبست برسم و دیگر امیدی به بهبود وضعیت یا دستیابی به نتیجه خوب نداشته باشم.
هوش مصنوعی: در راهی که افرادی با شخصیت و گرم دارند، گرفتن پیشرفت و موفقیت کار آسانی نیست. هر کسی که به من نزدیک است و از سختیها و مشکلات کنار نرفته، برایم ارزشمند است.
هوش مصنوعی: غم بیخانمانی تا با دل آشنا شد، خانهاش ویران شد. وقتی که دل دیگر جایی برای غم ندارد، چرا باید غم بگردد؟
هوش مصنوعی: در شب که در میخانه، ساقی با چهرهای زیبا و دلفریب حضور دارد، ساغر ما از چشمه کوثر کمتر نیست و خوشی و نعمت ما نیز به اندازهای است که کم و کاستی ندارد.
هوش مصنوعی: آن آیینه روی زیبا هرگونه دلها را به خود جلب کرد و به همین دلیل، کسی مانند اسکندر، که مشهور به قدرت و افتخار است، نتوانست به چنین توفیقی دست یابد.
هوش مصنوعی: خون گرم من باعث شد که قاتل دنیا به خشونت روی آورد، وگرنه قبل از آنکه مرا بکشد، این تیر و تیغ هیچ قدرتی نداشت.
هوش مصنوعی: یاد روزهای قدیمی که باغی پر از زیبایی و خوشحالی بود و چهرهای مثل آیینه از خوشبختی نشان میداد، در آن زمان کسی مثل اسکندر هم خوشبختی را تجربه نمیکرد.
هوش مصنوعی: خون گرم من به کشتار جهان جان میدهد، وگرنه قبل از اینکه من کشته شوم، این شمشیر اینقدر ارزش نداشت.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که در باغ زیبایی، جز صحنهی دلانگیز طوطی سبز، هیچ چیز دیگری وجود نداشت.
هوش مصنوعی: بدون دلیل، عمر خود را در جستجوی راهی برای حل مشکلات تلف کردم، چون صندل این مردم فقط دردسر داشت و فایدهای نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز محبت، هرچه بردم سود در محشر نداشت
دین و دانش عرض کردم کس به چیزی برنداشت
هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر
قیمت چشم پرآبم چشمه کوثر نداشت
از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعلهای
[...]
زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت
غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت
عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد
تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت
بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند
[...]
آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت
خانمان سوزست برق بی نیازیهای حسن
ورنه آن آیینه رو حاجت به خاکستر نداشت
از بیابانی که سالم برد بیدردی مرا
[...]
شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت
تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است
کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت
بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد
[...]
سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت؛
حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!
دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛
این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت
شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.