اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم
درین ریاض من آن بلبلم که می آید
صدای خنده گل از شکستن قفسم
به جرم هرزه درایی مرا ز باغ مران
که آرمیده تر از بوی گل بود نفسم
چنان گزیده مرا آستین فشانی خلق
که التفات به شکر نمی کند مگسم
بغیر سایه مرا نیست زان شکار دگر
که من از طول امل سالهاست در مرسم
ز من عزیزتری نیست ملک خواری را
اگر چه در نظر اعتبار هیچ کسم
اگر چه رفته ام از تنگنای چرخ برون
همان ز تنگی جا تنگ می شود نفسم
دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من
هنوز در خم گردون شراب نیمرسم
مکن از مردم بالغ نظر حساب مرا
که با سفیدی مو شیر خواره هوسم
روم به خواب چو افسانه از ترانه خویش
اگر چه باعث بیداری هزار کسم
ز حد خویش به مستی نمی روم بیرون
درین حظیره در بسته ایمن از عسسم
چه حاجت است به بند دگر مرا صائب
که من ز لاغری خود همیشه در قفسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تجربیات خود میپردازد. او خود را مانند بلبل در باغی میبیند که به خاطر مشکلات و چالشهای زندگی، قفسش را نمیتواند ترک کند. شاعر از رنجهای ناشی از جامعه و محدودیتها سخن میگوید و میگوید که اگرچه در زندگی سختیها و تنگناهایی داشته است، اما هنوز در تلاش است تا به زیبایی و شادی دست یابد. او همچنین به پیری و ناتوانی خود اشاره میکند و با نگاهی کنایهآمیز نسبت به نظر مردم در مورد خود، از ناشناخته ماندن احساساتش گلایه دارد. در نهایت، شاعر به درونگرایی و زندگی در فضای محدود خود اشاره میکند و از این واقعیت که دیگر نمیتواند از قفس خود فرار کند، ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در زندگی پر از مشکلات و دشمنیها هستیم، اما مانند لالهای که میسوزد، گلهای زیبایی که از عشق و تلاش من به دنیا میآیند، به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: در این باغ من مانند بلبل هستم که صدای خنده گل را از شکستن قفس خود میشنود.
هوش مصنوعی: مرا به خاطر بیخودیام از باغ دور نکن، چرا که نفس من آرامتر از عطر گل است.
هوش مصنوعی: چنان از دست مردم آزار دیدهام که حتی به شکرگزاری هم فکر نمیکنم.
هوش مصنوعی: غیر از سایهام هیچ چیز دیگری مرا به شکار نمیکشد، زیرا من سالهاست که در دام آرزوها و آرمانهای طولانی خود گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: هیچ کس برای من عزیزتر از تو نیست، حتی اگر در نظر دیگران تو را نادیده بگیرند یا کمارزش بدانند.
هوش مصنوعی: با اینکه از محدودیتهای زندگی رهایی یافتهام، اما همچنان نفس کشیدن برایم سخت است.
هوش مصنوعی: دو دورهٔ چهارده روزه از زندگیام گذشت، اما هنوز در چرخش روزگار نتوانستهام از شراب نیمهنوشیده بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: به دیگران اجازه نده که درباره من قضاوت کنند، زیرا هرچند موی سرم سفید شده، هنوز هم مثل یک نوزاد آرزوها و خواستههای درست و ناب دارم.
هوش مصنوعی: به خواب میروم مثل داستانی که از ترانهام به وجود آمده، هر چند که خواب من سبب بیداری هزاران نفر میشود.
هوش مصنوعی: من از نشئه و بیخیالی به دور نیستم و در این مکان محفوظ و امن، از خطرات و مشکلات در امانم.
هوش مصنوعی: من نیازی به دلیلی دیگر ندارم که در بند باشم، زیرا خودم به خاطر لاغر شدنم همیشه در قفس هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف
ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم
چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود
بیار باده که من خود حریف خویش بسم
دگر سفر نکنم گر به دوست بازرسم
هلاکِ خویشتن این بس که می کند هوسم
بقایِ عمر همی خواهم از خدا چندان
که رویِ دوست ببینم همین مراد بسم
حیات اگر به سر آید امید می دارم
[...]
بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم
از آنکه من شکرستان دوست را مگسم
سحرگهی که من از شوق او برآرم آه
چو شب سیاه کند روی صبح را نفسم
بدوست کردم پیغام کای یگانه بحسن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.