از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک
کز آب تیغ، سبز نگردد نیام خشک
زنهار تن به نام مده چون نگین، که شد
عالم سیاه درنظر من زنام خشک
غیر از جواب خشک ندارد نتیجه ای
آن را که هدیه ای نبود جز سلام خشک
از ریزش است دست تو چون ابر اگر تهی
از سایلان دریغ مدار احترام خشک
بی خال کرد زلف تو صید هزار دل
هرچند کار دانه نیاید ز دام خشک
پروای مرگ نیست تهیدست را، چرا
از سرنگون شدن کند اندیشه جام خشک
خوبان به بوسه گر لب عشاق ترکنند
تر می شود ز نام عقیق تو کام خشک
تا شعر آبدار نباشد به کس مخوان
سوهان روح خلق مشو ازکلام خشک
زان لعل آبدار که می می چکد ازو
صائب نصیب ما نبود جز پیام خشک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تبیین احساسات شاعر درباره خشکی و بیحالی میپردازد. شاعر اشاره میکند که زندگی بدون عشق و ارتباط انسانی شبیه به یک نام خشک و بیروح است. او به این نکته اشاره میکند که اگرچه ممکن است ظاهراً همه چیز خوب به نظر برسد، اما در حقیقت، احساسات و وفاداریهای واقعی وجود ندارند و تنها تبادل سلام و احوالپرسی خشک و بیاحساس وجود دارد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که کلمات بیمعنا و کممایه نمیتوانند روح او را سیراب کنند و برای زندگی شایستهای باید به عشق و احساسات واقعی پرداخته شود.
هوش مصنوعی: همانا از زبان من هیچگاه راحتی به دست نیامد، چرا که عصای خشک با آب تیغ سبز نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هرگز نام خود را مانند نگین به کسی نده که در نظر من، دنیا به خاطر نامی خشک و بیمعنا تاریک شده است.
هوش مصنوعی: غیر از پاسخ سرد و بیروح چیزی به همراه ندارد. اگر هدیهای در کار نباشد، تنها سلام خشک و بیاحساسی باقی میماند.
هوش مصنوعی: دست تو مانند ابر است که اگر از آب خالی باشد، نباید به آن احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری زیبا و دلرباست که بسیاری از دلها را به دام انداخته، هرچند که این دامهای خشک نمیتوانند به خوبی کاری از پیش ببرند.
هوش مصنوعی: بینیازان به مرگ اهمیت نمیدهند، پس چرا باید نگران افتادن یک جام خالی باشند؟
هوش مصنوعی: اگر زیبایان لبهایشان را به لبهای عاشقان بفشارند، عشق و محبت باعث میشود که کام خشک آنان با یاد عقیق تو به طراوت و شادابی برسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شعرت زیبا و دلنشین نیست، آن را با دیگران در میان نگذار. کلمات بیروح و یکنواخت موجب آزار و رنجش دیگران میشود.
هوش مصنوعی: از آن لعل درخشان که شراب از آن میچکد، نصیب ما تنها پیامی بیروح و خشک بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می آیدم به تحفه ز میخانه جام خشک
دریا به من همیشه فرستد سلام خشک
نه ابر در هوا، نه می ناب در قدح
چون تر کنم دماغی ازین صبح و شام خشک؟
کام دلم به گریه میسر نمی شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.