گنجور

 
صائب تبریزی

ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو

شاخ گل لرزان ز رشک قامت دلجوی تو

پرتو روی تو شمع خلوت روشندلان

جوهر آیینه از زنجیریان موی تو

سایه خود را که دایم در رکابش می رود

خانه صیاد می داند رم آهوی تو

پنجه شمشاد را از شانه بیرون کرده است

بارها زور کمان حلقه گیسوی تو

عمرها شد تا ز چشم اعتبار افکنده است

قبله را چون طاق نسیان گوشه ابروی تو

گرچه نرگس برنمی دارد نظر از پیش پا

زیر پای خود نبیند نرگس جادوی تو

چون تماشایی نگردد از تماشای تو مست؟

باده گلرنگ می سازد عرق را روی تو

می کند زنجیر جوهرپاره چون دیوانگان

دید تا آیینه روی خویش را در روی تو

چون زنم مژگان به یکدیگر، که خون مرده را

از شکر خواب عدم بیدار سازد بوی تو

رنگ می بازد ز خوی آتشینت آفتاب

کیست صائب تا دلیر آید به طوف کوی تو؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو

وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو

جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست

دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو

از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت

[...]

اوحدی

سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو

روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو

من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست

غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو

هر کسی از غم پناه خود به جایی می‌برد

[...]

ابن یمین

مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو

دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو

هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت

صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو

پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
شاه نعمت‌الله ولی

ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو

عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو

عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی

گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو

هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای

[...]

جامی

شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو

سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو

تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب

تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو

مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه