چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست
دایم دو دل از عشق چو شاهین ترازوست
بی نرگس گویا، به سخن لب نگشاییم
ما را طرف حرف همین چشم سخنگوست
بس خون که کند در دل مرغان چمن زاد
این حسن خداداد که با آن گل خودروست
در پرده بینایی من نقش دویی نیست
هر داغ پلنگم به نظر دیده آهوست
تا غنچه نگردیم دل ما نگشاید
در خلوت ما رطل گران کاسه زانوست
در روز به مجلس مطلب دختر رز را
صحبت به شب انداز، که صحبت گل شب بوست
صائب چه خیال است که از سینه کند یاد؟
هر دل که گرفتار در آن حلقه گیسوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت عشق و عشقبازی اشاره دارد. در ابیات ابتدایی، شاعر از نگاه و چشمان معشوق میگوید که حرفهای بیشتری از کلام بیان میکنند. او بیان میکند که عشق چگونه دلها را به تب و تاب میاندازد و زیبایی معشوق مانند گلی آزاد و خوشبوست. همچنین، شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق و اشتیاق تا زمانی که در دل انسان جوانه نزند، آرام نخواهند گرفت. در پایان، او به یادآوری معشوق و تاثیر آن بر دل عاشق پرداخته و میگوید که هر کسی که در دام عشق گرفتار شده، نمیتواند از یاد او دل بکند.
هوش مصنوعی: چشمی که همیشه باز است و به آن قوس زیبای ابروها نگاه میکند، مانند شاهینی است که دوتا دل را به توازن درآورده و عشق را به صورت مداوم حس میکند.
هوش مصنوعی: بینرگس، ما به صحبت کردن نیازی نداریم، چون چشمان گویای ما خود بیانگر همه چیزند.
هوش مصنوعی: این زیبایی الهی که با گل وحشی همراه است، چقدر خون بر دل پرندگان چمن میریزد.
هوش مصنوعی: در دید من، هیچ دوگانگی وجود ندارد؛ هر نشانهای از درد و رنج من، در چشم دیگران به زیبایی و لطافت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دل ما تا زمانی که به زیبایی و شکوفایی نرسد، آرامش نخواهد یافت. در تنهایی و سکوت ما، بار سنگینی وجود دارد که مانند کاسهای بر زانویمان سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: در daytime، درباره دختر زیبای گل رز صحبت کن، اما شبها درباره گل شببو صحبت کن، چون صحبت در شب با گل شببو زیباتر است.
هوش مصنوعی: چه خیال باطلی است که فکر کنیم یاد کسی از دل فراموش میشود. هر دلی که در دام زیبایی و جذابیت موی کسی گرفتار شده، نمیتواند او را فراموش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون با همه آفاق برون آمدی از پوست
خلقت نبود دشمن و باشد همه کس دوست
ما دوست نداریم دگر هیچ به جز دوست
گر دوست نه با دوست بود دشمنِ ما اوست
چه دشمن و چه دوست به جز او همه هیچاند
گر اوست همه اوست و گر دوست همه دوست
خاکِ در او چیست مرا ماءِ معین است
[...]
روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست
چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست
تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار
در چشم من این دایره یک چشم سخنگوست
درها همه بسته است، گشاده است در دوست
درهای شهان، طاق نماها ز در اوست
با نیک و بدم، شیوه به جز یک جهتی نیست
لوح دل من چون ورق آینه یک روست
با آینه آرایش خود رسم زنان است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.