گنجور

 
صائب تبریزی

کلفت ز چرخ دیدهٔ بیدار می‌کشد

روزن ز دود بیشتر آزار می‌کشد

زحمت درین بساط به قدر بصیرت است

سوزن ز پای راهروان خار می‌کشد

از بس گَزیده شد دلم از گفتگوی خلق

خود را به گوشهٔ دهن مار می‌کشد

بی‌نقش شو که آینهٔ روی آن نگار

از طوطیان گرانی زنگار می‌کشد

هموار زود می‌شود از نقش دل‌پذیر

هر سختیی که تیشه ز کهسار می‌کشد

خواهد چنین بلند شدن گر غبار خط

آخر میان ما و تو دیوار می‌کشد

از عشق ناگزیر بود حسن بی‌نیاز حسن

یوسف چه نازها ز خریدار می‌کشد

ایمن ز کج‌روان نتوان شد به هیچ حال

خط بر زمین ز رفتن خود مار می‌کشد

خواری است قسمت گل بی‌خار بیشتر

صائب ز حسن خلق خود آزار می‌کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد

بی تیغ می‌برد سر و بی‌دار می‌کشد

مهمان او شدیم که مهمان همی‌خورد

یار کسی شدیم که او یار می‌کشد

چون یوسفی بدید چو گرگان همی‌درد

[...]

کمال خجندی

چشم توام به غمزهٔ خونخوار می‌کشد

آن خونبها بود که دگربار می‌کشد

ترسم کشند از حسدم بار و هم‌نشین

گر گویم این به کس که مرا بار می‌کشد

آن قامت چو تیر و دو ابروی چون کمان

[...]

وحشی بافقی

ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد

زهریست این که اندک و بسیار می‌کشد

عمرت دراز باد که ما را فراق تو

خوش می‌برد به زاری و خوش زار می‌کشد

مجروح را جراحت و بیمار را مرض

[...]

صائب تبریزی

آیینه‌ام ز روشنی آزار می‌کشد

خاطر به سیر سبزه زنگار می‌کشد

با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند

منصور را ببین که چه از دار می‌کشد

این بوستان کیست که مژگان آفتاب

[...]

حزین لاهیجی

آزاده، از حیات خود آزار می‌کشد

باری‌ست این، که دوش سبکبار می‌کشد

بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز

زین خون گرم، نیشتر آزار می‌کشد

تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه