گنجور

 
صائب تبریزی

جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟

دامن جان مرا زین ته دیوار کشد

نظر پاک به خاک است برابر امروز

ورنه آیینه چرا حسرت دیدار کشد؟

ذوق آزار اگر این است که من یافته ام

جای رحم است بر آن کس که ز پا خار کشد

از جهان چشم بپوشید که این خاک سیاه

سرمه خواب به چشم و دل بیدار کشد

نتواند خرد از عالم گل بیرون رفت

کور اگر نیست چرا دست به دیوار کشد؟

نبرد طوطی اگر حرف ز مجلس بیرون

در بغل آینه را تنگ چو زنگار کشد

لب پیمانه به گفتار نیاورد او را

خط مگر حرفی ازان لعل گهربار کشد

خاطر مردم آزاده پریشان نشود

از خزان سرو محال است که آزار کشد

سر برآرد ز گریبان مسیحا صائب

سوزنی کز قدم راهروان خار کشد

 
 
 
کلیم

چند در وصل تو دل حسرت دیدار کشد

در چمن ناله مرغان گرفتار کشد

دل که غیر از دم آخر، نفس خوش نزند

در ته تیغ نشیند که ز پا خار کشد

گرچه دست هوسم یک گل ازین باغ نچید

[...]

صائب تبریزی

دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟

چون کسی از دو جهان دست به یکبار کشد؟

سر برآرد چه عجب گر ز گریبان مسیح

سوزنی کز قدم راهروان خار کشد

جای شکرست نه جای گله، گر دیده ورست

[...]

سلیم تهرانی

رفت اشکم که سری بر گذر یار کشد

صورت حال مرا بر در و دیوار کشد

ناخنی بایدش از برگ گل آورد به چنگ

هرکه خواهد ز دل مرغ چمن خار کشد

طاقت و صبر ازین بیش ندارم، وقت است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه