می شود راز دل از جبهه نمایان ما را
نیست چون آینه پوشیده و پنهان ما را
تیرباران قضا را سپر تسلیمیم
نیست چون شیر محابا ز نیستان ما را
حال ما را غم آینده مشوش نکند
در بهاران نبود فکر زمستان ما را
به نسیمی سر شوریده خود می گیریم
نیست چون شمع تعلق به شبستان ما را
تخم نیرنگ بود هر چه ز یک رنگ گذشت
دل سیه می شود از نعمت الوان ما را
نعمت آن است که چشمی نبود در پی آن
چشمه خضر ترا، دیده گریان ما را
دانه را وحشی ما دام بلا می داند
نتوان بنده خود کرد به احسان ما را
نیست وحدت طلبان را سر کثرت صائب
شاهی مصر ترا، گوشه زندان ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و وضعیت انسانی میپردازد که با دشواریها و چالشهای زندگی سر و کار دارد. شاعر بیان میکند که در مقابل سختیها و تقدیر، تسلیم است و از ترس آینده نگران نمیشود. او به تأمل در زندگی میپردازد و نشان میدهد که خوشبختی حقیقی در دوری از وابستگیها و تمایلات دنیوی نهفته است. همچنین، تأکید میکند که بسیاری از نعمتها در دسترس نیستند و جنبههای مختلف زندگی را با دقت و بصیرت مینگرند. در نهایت، شاعر به وحدت و کثرت پرداخته و نشان میدهد که انسانها باید از دنیای مادی فاصله بگیرند تا به حقیقت دست یابند.
هوش مصنوعی: راز دل ما که در جبهه نمایان است، بهگونهای است که مثل آینهای که پوشیده و پنهان است، نمایان نمیشود.
هوش مصنوعی: ما در برابر سختیها و تقدیر مقاومت میکنیم و مانند شیر از سرزمین خود دفاع میکنیم. تسلیم نخواهیم شد، حتی اگر با مشکلات زیادی مواجه شویم.
هوش مصنوعی: نگران آینده نباشیم و از روزهای خوب بهاری لذت ببریم زیرا در فصول سرد و زمستانی، نیازی به یادآوری آنها نداریم.
هوش مصنوعی: با وزش نسیمی، به حالتی سرگردان و آشفته خود میپردازیم، چرا که مانند شمع، وابستگی به مکان خاصی نداریم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از یک رنگ و نیرنگ عبور کند، به نوعی تخم نیرنگ است و دل سیاه ما از نعمتهای رنگارنگ دستخوش نگرانی میشود.
هوش مصنوعی: خوشبختی واقعی زمانی است که آرزوی رسیدن به چیزی وجود نداشته باشد، چرا که در این صورت، غم و اندوه ما به خاطر آن چیز ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: دانه وحشی میداند که در دام بلا گرفتار شده است و نمیتواند به خاطر لطف ما، خود را بنده ما کند.
هوش مصنوعی: وحدتطلبان به دنبال کثرت و گوناگونی نیستند. تو، ای شاه مصری، در تمامی عظمت و قدرتت، هرگز به گوشهی زندان ما توجهی نکردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را
کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را
تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت
خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم
[...]
که خریدی ز غم گردش دوران ما را
دیده گر مفت نمی داد بطوفان ما را
مفلس ار جنس خود ارزان نفروشد چکند
کم بها کرد تهی دستی دوران ما را
اشک این گرسنه چشمان مزه دارد هرچند
[...]
در دل تنگ بود جلوهٔ جانان ما را
یوسفی هست درین گوشهٔ زندان ما را
صبح رسوایی ما دامن محشر دارد
ندهد تن به رفو، چاک گریبان ما را
جلوهٔ حسن تو چون می به رگ و ریشه دوید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.