می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد
ناخدا را شور دریا بر سر شور آورد
چین زلف مشک بیزی کو، که از تحریک او
زخم کافر نعمتم ایمان به ناسور آورد
بی ادب پروانه ای دارم که جذب همتش
موکشان صد شعله را از خلوت طور آورد
در خم دام فراموشی به خود درمانده ایم
دانه ای از بهر مرغ ما مگر مور آورد
هر شرابی نیست صائب با دماغم سازگار
عشق کو تا جرعه ای از خون منصور آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهی احساسات عمیق و مضطرب شاعر است. او از دل ناآرام خود و تأثیرات عشق و زیبارویی میگوید. در ابتدای شعر، شاعر از غم و اندوهی سخن میگوید که او را به گریه واداشته و ناخدای زندگیاش را در طوفان احساسات غرق کرده است. او به شوق و زیبایی در زلف معشوق اشاره میکند که باعث زخمهای روحیاش شده و به ایمان او آسیب رسانده است. شاعر همچنین به پروانهای بیادب اشاره میکند که به عشق با حرارتی مشابه شعلهها جذب شده است. در بخشی دیگر، شاعر از فراموشی و درماندگی خود در جستجوی شادی و آرامش صحبت میکند و در نهایت از نبود عشقی واقعی و رضایتبخش میگوید. شعر به نوعی بحثی در مورد عشق، درد و جستجوی معنا در زندگی است.
هوش مصنوعی: دل مضطرب من مانند گریهای است که وقتی به اوج میرسد، حتی ناخدای باتجربه را نیز با هیجان و تلاطم دریا مواجه میکند.
هوش مصنوعی: زلفهای سیاه و نرم او کجاست که به خاطر زیبایی و جذابیتش، زخم و دردهای ناشی از عشق و جدایی را نیز تحمل کردهام و ایمانم را به زندگی و دنیای بهتری از دست دادهام.
هوش مصنوعی: من پروانهای بیپروا دارم که با ارادهاش، بسیاری از شعلهها را از درون خلوت کوه طور به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: درگیر یادآوری و فراموشی شدهایم و به دنبال راهی برای رهایی هستیم، اما به طعمهای نیاز داریم تا جذب مرغ عشق ما شود، شاید مور هم بتواند آن را بیاورد.
هوش مصنوعی: هر نوع نوشیدنی مناسب من نیست، عشق کجاست که بتوانم قطرهای از خون منصور را بنوشم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پایمالم فتنهای را هر که در شور آورد
بر سر راهم بلا از هر طرف زور آورد
تخم غم در آب و خاک من نکو بر می دهد
خرمنی حاصل کنم، گر دانه یی مور آورد
آن که شام زندگانی شمع بالینم نشد
[...]
عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد
از شکرخند سلیمان روزی مور آورد
حاصل روی زمین بردار از یک کف زمین
هر سحرخیزی که بر دست دعا زور آورد
روز محشر چشمه کوثر به فریادش رسد
[...]
باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد
ابر فروردین نثار از در منثور آورد
چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد
طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد
آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.