گر دو روزی خاکمال آن گلعذارم می دهد
توتیای دیده از خط غبارم می دهد
ساغر لبریز می ریزد ز دست رعشه دار
وصل کی تسکین جان بیقرارم می دهد
می رساند جان به لب قاتل مرا از انتظار
تا دم آبی ز تیغ آبدارم می دهد
دیده تر کاغذ ابری شد از خشکی مرا
همچنان گردون سنگین دل فشارم می دهد
از سر پیر مغان آن به که دردسر برم
من که مستی دردسر بیش از خمارم می دهد
باز می گیرد به زخم سنگ از من یک به یک
گر چمن پیرا دو روزی برگ و بارم می دهد
می برد غیرت به عیش بی زوال خار من
آن که تشریف سبکسیر بهارم می دهد
مدعایش امتحان دامن پاک من است
گر به خلوت گاهی آن پرکاربارم می دهد
قانعم من زان لب شیرین به یک دشنام تلخ
آن ستمگر وعده بوس و کنارم می دهد
در گلویم چون صدف می سازد از خست گره
قطره چندی اگر ابر بهارم می دهد
رخنه دل گر نگردد رهنمای دیده ام
راه بیرون شد که زین نیلی حصارم می دهد؟
بس که بر دلها سؤال من گرانی می کند
کوه با حاضر جوابی انتظارم می دهد
کرده ام صائب قناعت از وصالش با خیال
زان گل بی خار تسکین خارخارم می دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.