گنجور

 
صائب تبریزی

گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد

چو نیش و نوش با هم شد زآفت دور می باشد

به یک اندازه باشد تلخی و شیرینی عالم

به قدر اشک چوب تاک را انگور می باشد

مجو در لقمه اهل قناعت ناگوارایی

که این مو در کمین کاسه فغفور می باشد

کند جمعیت دنیا فساد نفس را ظاهر

که این مکاره از بی چادری مستور می باشد

به قدر اختصار از خانه لذت می توان بردن

حلاوت فرش در کاشانه زنبور می باشد

زما دارالسرور نیستی ماتم سرایی شد

گره بر جبهه دار از سر منصور می باشد

شد از کسب هوا قصر حباب از موجه ای ویران

سرای شوخ چشمان یک نفس معمور می باشد

نشد سر بر خط فرمان گذارد طاق ابرویش

نمی گیرد به خود زه چون کمان پرزور می باشد

به پیغامی زبان شکوه ما می توان بستن

زخرمن دانه ای قفل دهان مور می باشد

شکست از سنگ اخوان گوهر بی قیمت یوسف

حسد در مردم نزدیک بیش از دور می باشد

سبکباری بود در خواب حمال گرانجان را

اگر دارد حریص آسایشی، در گور می باشد

نمی دانم کم از مکتوب، پیغام زبانی را

نمک بر زخم عاشق مرهم کافور می باشد

مبین صائب به عیب خلق اگر از پاک چشمانی

که عیب از دیده های پاک بین مستور می باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمس مغربی

رخت گرچه چو خورشید فلک مستور می‌باشد

دلم هم در فروغ خویشتن مستور می‌باشد

نقابی نیست رویت را به جز رخت دایم

نقابی گر بود مهر رخت را نور می‌باشد

به ما نزدیک نزدیک است و از ما دور دور آن رخ

[...]

صائب تبریزی

حضور قلب کی در سینه پرشور می باشد؟

کجا آسودگی در خانه زنبور می باشد؟

زکشتن زنده جاوید می گردند اهل حق

که از دار سیاست رایت منصور می باشد

نیاید در حیات آن کس که بیرون از تن خاکی

[...]

بیدل دهلوی

نگه در شبههٔ تحقیق من معذور می‌باشد

سراب آیینه‌ام آیینهٔ من دور می‌باشد

من‌ و ساز دکان خودفروشی‌ها، چه‌حرف‌است این

جنون این فضولی در سرمنصور می‌باشد

عذابی نیست ‌گر از خانه‌پردازی برون آیی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه