گنجور

 
صائب تبریزی

دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود

که سنگ دیده ور از خرده شرارشود

اگر ز اهل دلی با شکستگی خوش باش

که دل شکسته چو گردد یکی هزار شود

چه غم ز سختی ایام پاک گوهر را

که لعل در جگر سنگ آبدار شود

به جای گرد قیامت ز خاک برخیزد

به این روش اگر آن فتنه جو سوار شود

فروغ روی تو از صد نقاب می گردد

مگر عذار ترا شرم پرده شود

ز اتفاق شود دشمن ضعیف قوی

که مور در نظر از اجتماع مار شود

نمی توان به سخن زود شد علم صائب

که از هزار یکی بر سخن سوار شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی

که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود

اگرچه بد به حضور تو نیک فخر آرد

شعار فخر تو از عار باژ گونه شود

ز بد گهر همه نیک تو بد شود لیکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه