گنجور

 
صائب تبریزی

از آه، حسن را خطر بی نهایت است

خط بر چراغ حسن تو دست حمایت است

بیدار از نسیم قیامت نمی شود

در هر دلی که ناله نی بی سرایت است

ذرات را به وجد درآورد آفتاب

یک زنده دل تمام جهان را کفایت است

تشویش دل تمام ز طول امل بود

هر فتنه ای که هست دین زیر رایت است

افسردگی است سنگ ره رهروان عشق

گرمی درین طریق، چراغ هدایت است

غلطان شود گهر چو صدف دلپذیر نیست

از تنگنای چرخ چه جای شکایت است؟

صائب ز خصم سفله شکایت ز عقل نیست

ورنه ز چرخ شکوه من بی نهایت است

 
 
 
همام تبریزی

حسنت چو اشتیاق دلم بی‌نهایت است

وز عاشقان فراغت یارم به غایت است

با چشم مست و زلف پریشان نهادِ او

همرنگ می‌شویم چه جای کنایت است

عارف ز حال گوید و عالم ز دیگران

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
خیالی بخارایی

پیشِ رخِ تو قصّهٔ یوسف حکایت است

شاهی که شد گدایِ تو صاحب ولایت است

ای تا جور شکسته دلان را عزیز دار

کز پادشه مرادِ رعیّت رعایت است

غم نیست گر ز بخت نیابد کفایتی

[...]

جویای تبریزی

گم کرده را تیه ضلال از هدایت است

هر دل که بی محبت شاه ولایت است

شاها تویی که از پی تنسیق عالمت

سر رشتهٔ نظام به دست کفایت است

هر دشمنی که تهمت جرأت به خویش بست

[...]

صفایی جندقی

هر شعله آه دل الفی زین روایت است

هر قطره اشک خون نقطی زین حکایت است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه