گنجور

 
صائب تبریزی

نیست سنگِ کم اگر در پلهٔ میزان ترا

کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا

تا نبندی رخنهٔ چشم و دهان و گوش را

از درونِ دل نجوشد چشمهٔ حیوان ترا

همرهانِ سست در راهِ طلب سنگِ رهند

دل مخور، افتاد در پیری اگر دندان ترا

گرچه نگذارد کمان از خانهٔ خود پا برون

قامتِ خَم ساخت در پیری سبک جولان ترا

گوشمال آخر شود دستِ نوازش ساز را

سر مکش گر گوشمالی می‌دهد دوران ترا

نیست بی جمعیتِ خاطر تلاوت را ثمر

می‌شود سی پاره دل در خواندنِ قرآن ترا

از خجالت می‌شود هر دم به رنگی چهره‌ات

بس کز الوانِ گنه، آلوده شد دامان ترا

صبح زد از خنده‌رویی غوطه در خونِ شفق

تا چه گلها بشکفد از چهرهٔ خندان ترا

سوده شد از خوردنِ نان گرچه دندان‌های تو

چشمِ کوته‌بین پرد باز از برای نان ترا

چون به زیرِ خاک خواهی خفت، کز بس سرکشی

می‌فشانی گر نشیند گَرد بر دامان ترا

گر نشویی صائب از اشکِ ندامت روی خویش

جز سیه‌رویی نباشد حاصل از دیوان ترا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

ای روا بر شهریاران جهان فرمان ترا

هرچه باید خسروانرا داده آن یزدان ترا

هرکجا ماهی است یا ساقیست یا دربان ترا

هرکجا شاهی است یا بندی است یا مهمان ترا

دشت همچون محشر است از خیل گوناگون ترا

[...]

وحشی بافقی

تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا

نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا

خوان زیبایی به نعمتهای ناز آراست، حسن

نعمت این خوان گوارا باد مهمان ترا

مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی

[...]

صائب تبریزی

تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا

خواب سنگین شد فسانی تیغ مژگان ترا

این لطافت نیست هرگز میوه فردوس را

می توان خوردن به لب سیب زنخدان ترا

حلقه ها در گوش سرو از طوق قمری می کشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
غالب دهلوی

ای گل از نقش کف پای تو دامان ترا

گل فشان کرده قبا سرو خرامان ترا

تا ز خون که ازین پرده شفق باز دمد؟

رونق صبح بهارست گریبان ترا

هر قدر شکوه که در حوصله گرد آمده بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه