گنجور

 
صائب تبریزی

گل نزد آبی بر آتش بلبلِ خودکام را

نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را

چهرهٔ خورشید‌رویان را سپندی لازم است

از شبِ جمعه است نیلِ چشم‌زخم ایام را

عشقِ عالمسوز می‌باید دلِ افسرده را

می‌پزد خورشیدِ تابان میوه‌های خام را

نیست ممکن از زبانِ خوش کسی نقصان کند

چرب‌نرمی غوطه در شِکر دهد بادام را

چون شرر بر جان نمی‌لرزم ز بیمِ نیستی

دیده‌ام در نقطهٔ آغاز خود، انجام را

با ضعیفان پنجه‌کردن نیست کارِ اقویا

در قفس دارد نیستان شیرِ خون‌آشام را

صبح چون روشن شود، از خوابِ غفلت سر برآر

تا کفن بر خود نسازی جامهٔ احرام را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۱۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را

بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را

تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم

بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را

جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

ساقیا پیش آر باز آن آب آتش‌فام را

جام گردان کن ببر غم‌های بی‌انجام را

زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است

بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را

مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان

[...]

خواجوی کرمانی

ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

می پرستانیم در ده باده ی گلفام را

زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست

پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را

احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست

[...]

جامی

من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را

کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را

تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد

بر مراد خویش یابم گردش ایام را

رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من

[...]

هلالی جغتایی

یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را

عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را

جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی

نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟

ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از هلالی جغتایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه