گل نزد آبی بر آتش بلبلِ خودکام را
نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را
چهرهٔ خورشیدرویان را سپندی لازم است
از شبِ جمعه است نیلِ چشمزخم ایام را
عشقِ عالمسوز میباید دلِ افسرده را
میپزد خورشیدِ تابان میوههای خام را
نیست ممکن از زبانِ خوش کسی نقصان کند
چربنرمی غوطه در شِکر دهد بادام را
چون شرر بر جان نمیلرزم ز بیمِ نیستی
دیدهام در نقطهٔ آغاز خود، انجام را
با ضعیفان پنجهکردن نیست کارِ اقویا
در قفس دارد نیستان شیرِ خونآشام را
صبح چون روشن شود، از خوابِ غفلت سر برآر
تا کفن بر خود نسازی جامهٔ احرام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین ناامیدی، عشق، و نیاز به نور و روشنی اشاره دارد. شاعر با تأکید بر اینکه در برابر مشکلات و سختیها، امید و عشق ضروری است، به تصویرگری شب و روز میپردازد. او میگوید که در دل تاریکیها، عشق میتواند دلها را گرم کند و خورشید نباید این میوههای نارس را فراموش کند. همچنین به این نکته اشاره میشود که زبدگی و نرمی در گفتار میتواند مشکلات را حل کند و امید به روشنایی و بیداری از خواب غفلت توصیه میشود. در نهایت، اشارهای به قدرتهای قوی و رابطه آنها با ضعیفان وجود دارد. شاعر میخواهد تا انسانها از قفس خود خارج شوند و به سوی نور و روشنی حرکت کنند.
هوش مصنوعی: بلبلِ خودخواه به دلیل آتش عشقش، هیچ نتیجهای جز ناامیدی از آبی که به آن مینگرد، نمیگیرد.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و درخشان خورشید باید محافظتی داشته باشد، زیرا شب جمعه نوعی نیل است که چشمزخمها و آسیبهای روزگار را میزداید.
هوش مصنوعی: عشق عمیق و سوزان باید دلهای غمگین را زنده کند، مانند خورشید تابانی که میوههای نارس را به پختگی میرساند.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمیتواند شیرینی و لطافت کلام کسی را کاهش دهد، همانطور که بادام در شکر غوطهور میشود و طعم آن را بهتر میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که آتش در جانم نمیلرزد از ترس عدم، به دلیل دیدن پایان خود در نقطه آغاز وجودم.
هوش مصنوعی: چنگ انداختن به کمتوانان کار اهل قدرت نیست. در قفس، شیر وحشیای وجود دارد که خطرناک و خونخوار است.
هوش مصنوعی: وقتی صبح روشن شد، از خواب غفلت بیدار شو تا پیش از اینکه به مرگ نزدیک شوی، لباس احرام را به تن کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.