به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم
به چشم کم طرف توتیا نمی بینم
چه لازم است که خود را سبک کنم چون کاه
چو رنگ جاذبه در کهربا نمی بینم
نسیم صبحم و کارم دریدن جیب است
به تنگ گیری بند قبا نمی بینم
چه لازم است بر آیینه مشق بوسه کنم
چو نقش خویش در آن نقش پا نمی بینم
به بر گرفته مرا تنگ، ذوق دلتنگی
چو غنچه راه نسیم صبا نمی بینم
که بسته است حنا دست با دستان را
که غیر خاک به مشت گدا نمی بینم
اگر به دوزخ ازین خاکدان مرا خوانند
چو سیل می روم و بر قفا نمی بینم
چه چشمداشت ز بیگانگان گوشه نشین
که گوش را به سخن آشنا نمی بینم
چراغ طور اگر خضر راه من گردد
ز بخت تیره همان پیش پا نمی بینم
هزار غنچه تصویر باز شد صائب
منم که روی دلی از صبا نمی بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس ناامیدی و سردرگمی خود را بیان میکند. او به نوعی بیحالی و بیمعنایی در زندگی اشاره دارد و میگوید که هیچ چیزی را در اطرافش واضح و قابل مشاهده نمیبیند. او از احساس تنهایی، دلتنگی و گسستگی از دیگران سخن میگوید و نشان میدهد که حتی در تلاشهایش برای رسیدن به عشق و آرامش نیز موفق نیست. در نهایت، شاعر به احساس ناکامی خود در ارتباط با دیگران و درک زیباییهای زندگی اشاره میکند و میگوید که در این وضعیت، هیچ چیز برایش معنا ندارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر نگرانی و ناراحتیام به آن سرزمین نمیروم و با نگاه کمعمقام، تو را نمیتوانم ببینم.
هوش مصنوعی: چرا باید خودم را بیارزش و سبک احساس کنم در حالی که مثل کاه نمیتوانم اثر جاذبه را در کهربا ببینم؟
هوش مصنوعی: من نسیم صبح هستم و مشغول کارم، اما پریشان و بیقرارم. در این حال که در تنگنای زندگی به سر میبرم، نمیتوانم راهم را درست ببینم و همه چیز برایم مبهم است.
هوش مصنوعی: نیازی به بوسیدن آیینه ندارم، چرا که در آن نمیتوانم تصویری از خودم ببینم.
هوش مصنوعی: دلتنگی من مانند غنچهای است که در آغوش فشردهای قرار دارد و نمیتواند اجازهای برای ورود نسیم صبا را ببیند.
هوش مصنوعی: دست کسی که بر دستان دیگران حنا بسته، به نظر میرسد که به جز خاک، چیز دیگری در مشت گدا وجود ندارد. این یعنی آنچه که به نظر میرسد، تنها در دنیای مادی و زودگذر است و ارزش واقعی در آن جستجو نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر مرا به دوزخ ببرند، مانند سیل با سرعت حرکت میکنم و هیچچیز را پشت سر نمیبینم.
هوش مصنوعی: انتظار چه چیزی از کسانی دارم که در گوشهای نشستهاند و حرفهایی که به آنها عادت کردهام را نمیشنوم؟
هوش مصنوعی: اگر چراغی مانند چراغ آتش موسی به من کمک کند، اما با شانس بدی که دارم، باز هم نمیتوانم آنچه پیش روی خودم است را ببینم.
هوش مصنوعی: هزاران گل پژمرده در ذهنم ظهور کردند، اما من هیچ نشانی از دل خوشی در اینجا نمیبینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمام دردم و روی دوا نمی بینم
بچشم خواهش خود توتیا نمی بینم
براه دیدنت از بس نگاه ضبط کنم
دمیکه راه روم پیش پا نمی بینم
اگرچه پرده حیرت غبار چشم منست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.