گنجور

 
صائب تبریزی

دل را ز قید جسم رها می کنیم ما

این دانه را ز کاه جدا می کنیم ما

عمر دوباره در گره روزگار نیست

جان را به زلف یار فدا می کنیم ما

در ظرف بحر رحمت حق آب و خون یکی است

اندیشه صواب و خطا می کنیم ما

آه این چنین اگر شکند آستین سعی

پیراهن سپهر، قبا می کنیم ما

افتد غزال دولت اگر در کمند ما

از همت بلند رها می کنیم ما

می می کشیم و خنده مستانه می زنیم

با این دو روزه عمر چها می کنیم ما

مهمان مرگ بر در دل حلقه می زند

تا فکر آشیان و سرا می کنیم ما

در قلزمی که نیست سر نوح در حساب

همچون حباب، کسب هوا می کنیم ما

با شوخ دیدگان نتوان هم نواله شد

زین خوان نصیب خویش جدا می کنیم ما

نگشود صائب از مدد خلق هیچ کار

از خلق روی دل به خدا می کنیم ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۸۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیدای نسفی

دل را اسیر دام بلا می کنیم ما

کاری که می کنیم بجا می کنیم ما

ما را به کعبه راهبری احتیاج نیست

ابروی یار قبله نما می کنیم ما

امید خود به چرخ سیه کاسه می بریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه