گنجور

 
صائب تبریزی

غم حساب ندارم ز میْ‌پرستی‌ها

که نیست قابل تعبیر، خواب مستی‌ها

به قدر آنچه شوی پست، سربلند شوی

گرفته‌ایم عیار بلند و پستی‌ها

نسیم جاذبه‌ای پیش راه ما بفرست

که گشت سد ره ما غبار هستی‌ها

که می‌کند سر زلف حواس ما را جمع؟

به غیر بی‌خودی عشق و خواب مستی‌ها

بگیر سر خط عبرت ز قطع زلف ایاز

کشیده دار عنان درازدستی‌ها

به وصل او نرسیدم ز مفلسی صائب

سیاه در دو جهان روی تنگدستی‌ها!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۷۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم