گنجور

 
صائب تبریزی

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست

که میهمان لئیم از حیات خود سیرست

گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد

مس و جود مرا درد باده اکسیرست

پیاله چشم و چراغ است شیر گیران را

به چشم بیجگران گرچه دیده شیرست

کنار کشت مده موسم بهار از دست

که موج سبزه به پای نشاط زنجیرست

مباش سرکش و مغرور و بی ادب که هدف

همیشه از رگ گردن نشانه تیرست

ز پیچ و تاب ندارد گزیر روشندل

ز موج خویشتن آب روان به زنجیرست

چه سود جوهر ذاتی چو کارفرما نیست؟

که بی کش، دم شمشیر پشت شمشیرست

ز خضر وحشت سیلاب می کنم صائب

خرابی دل مغرور من ز تعمیرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صوفی محمد هروی

کتابه ای ز مسیحا بر این کهن دیرست

که نا امید نباشی که عاقبت خیرست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
کلیم

همیشه کارم در کار خیر تأخیرست

که توبه مانده درست و بهار کشمیرست

درین چمن نرود عهد خوشدلی بشتاب

ز موج سبزه بپای نشاط زنجیرست

نقیض گیری افلاک را چه می دانی

[...]

صائب تبریزی

به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست

غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست

دلی که بال و پر همتش نریخته است

اگر چه در ته خاک است، آسمان سیرست

مرا به میکده عزم شکست توبه رساند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه