روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخنه قفس دری از فیض بوده است
صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت
یک بار دست در کمر بلبلان نزد
این موج گل که از کمر باغبان گذشت
شد پرده های دیده روشن، قماش ما
از بوی یوسفی که بر این کاروان گذشت
تا روی آتشین تو بی پرده شد ز شرم
آیینه همچو آب ز آیینه دان گذشت
برجسته مصرعی است ز دیوان زندگی
چون نی ز عمر آنچه مرا در فغان گذشت
بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم
از زندگانی آنچه به خواب گران گذشت
پیغام وبوسه نیست تسلی فزای من
بازآ که اشتیاق من از این و آن گذشت
صائب ز صبح شیب و سرانجام آن مپرس
چون موسم شباب به خواب گران گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر تجربههای عاشقانه و دردهای ناشی از عشق را بیان میکند. او با یادآوری لحظهای که عشق را با زبانش مطرح کرده است، به عمق زخمهای عاطفیاش اشاره میکند. شاعر به زندگی و گذر زمان اندیشیده و افسوس میخورد که حیاتش به سادگی و بدون ثمر عبور کرده است. همچنین اشاره به بوی خوش و زیباییهایی دارد که لحظات را تحت تاثیر قرار میدهد، اما در عین حال از ناکامیها و حسرتهایش نیز سخن میگوید. در نهایت، شاعر از احساس تنهایی و اشتیاقش برای بازگشت به عشق صحبت میکند و به گذر زمان و جوانی که به خواب رفته است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: روز زمانی که عشق را بر زبان آوردم، مانند جوهری که بر زخم نشیند، درد من به عمق استخوان رسید.
هوش مصنوعی: هر شکاف و رخنهای در قفس، راهی برای دریافت خوشبختی و نعمت بوده است. چه تأسفآور که آن زندگی و جانداری که در این لانه سپری شده، از دست رفته است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن تصویری زیبا از طبیعت و احساسات انسانهاست. گویی فردی دستش را به دور کمر بلبلان میزند و در حال تماشا به گلهایی است که در اثر کار باغبان به زیبایی در آمدهاند. این تصویر تداعیگر ارتباط عمیق انسان با طبیعت و شادی ناشی از زیباییهای آن است.
هوش مصنوعی: چشمهایمان روشن و باز شد، چون بوی خوش یوسف که از این کاروان گذشت به مشاممان رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چشمان تو بیپرده نمایان شد، آیینه از شرم مانند آب از درون خود گذشت و محو شد.
هوش مصنوعی: در زندگی، مانند نی که نغمهای میزند، تجربههایی دارم که مرا به درد و زاری انداخته است.
هوش مصنوعی: نگران نباش که چه تعداد از لحظات زندگیمان را بیفایده گذراندهایم؛ چون بسیاری از آنها در خواب و بیخبر از دست رفتهاند.
هوش مصنوعی: پیام و بوسه نمیتواند دلخوشی من را بیشتر کند. به سوی من برگرد، زیرا اشتیاق من از هر چیزی فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، نپرس که چگونه به انتها خواهد رسید؛ چرا که مانند دوره جوانی، این لحظات هم به سرعت سپری میشوند و به خواب سنگین میرسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت
بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت
هم جانم از فراق توایجان بلب رسید
هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت
در آب دیده غرقم و این از همه بتر
[...]
وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود
دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه
[...]
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
[...]
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت
گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.