لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست
برگریزان دل و باغ و بهار نظرست
نیست آوارگی اهل طلب را انجام
تا زمین هست بجا، ریگ روان در سفرست
می کند تیغ سیه تاب مرا جوهردار
خارخاری که ز عشق تو مرا در جگرست
حال روشن گهران را همه کس می داند
هر چه در خانه آیینه بود، در نظرست
دل پر خون تهی از زخم زبان می گردد
راحت آبله در زیر سر نیشترست
رهزنی کز تو کند صلح به اسباب غرور
اگر از راه بصیرت نگری، راهبرست
نیست ممکن که به همت دل خود باز کند
تا دل غنچه هواخواه نسیم سحرست
تا به کی سال و مه عمر ز هم پرسیدن؟
حاصل عمر به تحقیق سزاوارترست
ریزشی می کند از راه کرم ابر بهار
ورنه چون سرو، مرادست طلب بر کمرست
شکوه رزق بود بر من قانع تهمت
هست اگر بر دل این مور غباری، شکرست
سخنی کز جگر سنگ برون آرد آه
بی تکلف، سخن صائب خونین جگرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأمل در عشق و دلتنگی میپردازد. لالهای که به خار تبدیل شده و در دلش زخم ایجاد کرده، نماد عشق و درد است. او میگوید که زندگی و سفر اهل طلب ادامه دارد و هر چه در دل و باغ است، بهار و زیبایی است. شاعر به سختیهایی که در دل تحمل میشود و به زخم زبانها و دردهای روحی اشاره میکند.
او همچنین به مفهوم بصیرت و درک عمیق در عشق اشاره میکند و میگوید که زندگی تنها به سالها و ماهها محدود نیست، بلکه باید به عمق و هدف زندگی توجه کرد. عشق و اشک را به عنوان دو نهاد طبیعی و اجتنابناپذیر در زندگی بشر توصیف میکند و گریزی به نعمتهای زندگی و قناعت نیز دارد. در نهایت، او به بیان احساسات عمیق خود میپردازد و میگوید که سخن حقیقی از درد دل برمیخیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه شادی است که زو در همه عالم خبرست
وین چه شکرست که زو در همه عالم اثرست
این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم
وین چه ابرست که او را ز سعادت مَطَرست
وین چه سورست که پنداری جشنی است بزرگ
[...]
اینهمه لاف مزن گر چه ترا سیم وزراست
که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست
دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت
که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست
زوبدنیات حسابست بعقبات عقاب
[...]
روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست
عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست
باز در مهد شرف کوکبه عید رسید
موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست
شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند
[...]
تا نلغزی که ز خون راهِ پس و پیش ترست
آدمیدزد زِ زردزد کنون بیشترست
گربزانند که از عقل و خبر میدزدند
خود چه دارند کسی را که ز خود بیخبرست
خود خود را تو چنین کاسد و بیخصم مدان
[...]
مدتی در طلب مال جهان کردم سعی
تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست
عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد
نکند فایده فریاد که اینش هدرست
عمر ضایع شده و مال نماندست بجا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.