گنجور

 
صائب تبریزی

چراغ حسن را دامان خط مستور می‌سازد

غباری خانه آیینه را بی‌نور می‌سازد

مرا در محفلی بند از زبان برداشت بی‌تابی

که شمعش گریه را در آستین مستور می‌سازد

نگه دارد خدا از چشم ما آن لعل میگون را

که شور بحر ما آب گهر را شور می‌سازد

چه پروا از فنای عاشقان آن حسن سرکش را؟

که از هر مشت خاکی عشق صد منصور می‌سازد

حریم قهرمان عشق شوخی برنمی‌دارد

سپند بی‌ادب را آتش از خود دور می‌سازد

دل خوش مشربی دارم که سردی‌های دوران را

به اکسیر تحمل مرهم کافور می‌سازد

ز عزلت شهرت افتاده است مطلب گوشه‌گیران را

که ذوق خودنمایی دانه را مستور می‌سازد

دل ما را نسازد گریه شام و سحر خالی

که این ویرانه چندین سیل را معمور می‌سازد

ندارد حاصلی با خسته‌رویان عاجزی کردن

کمان آسمان را سرکشی کم زور می‌سازد

ز ناسازی مکن خون در جگر ما تلخ‌کامان را

که گل با خار می‌جوشد، شکر با مور می‌سازد

چه افتاده است دردسر دهم صائب طیبیان را؟

که عیسی را علاج درد من رنجور می‌سازد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

نمک داغ مرا چون مرهم کافور می‌سازد

که از بادام تلخی دور، چشم شور می‌سازد

خط از مشق پریشان چهره را بی‌نور می‌سازد

که جوهر صیقل آیینه را مستور می‌سازد

سر بی‌مغز مجنون را به سامان شور می‌سازد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

فریب جنّتم در عشق کی مغرور می‌سازد

کجا بی‌طاقتی با وعده‌های دور می‌سازد

چسان حسرت‌کش کویش به جنّت می‌شود راضی!

هماغوش خیال او کجا با حور می‌سازد!

هر آتش کی تواند دودم از هستی برآوردن!

[...]

واعظ قزوینی

چو حرف دانه خالش، قلم مذکور می‌سازد

ورق را گریه‌ام افشان چشم مور می‌سازد

به این نسبت که دارد آشنایی با لب لعلش

نمک، با زخم من، چون مرهم کافور می‌سازد

اگر از لذت شهد لب خود باخبر گردد

[...]

جویای تبریزی

رخت آیینه را لبریز صاف نور می سازد

شرر را در دل خارا چراغ طور می سازد

دل اهل ریا از ترک دنیا تیره می گردد

سحر را چشم پوشیدن شب دیجور می سازد

ز دونان بیشتر اهل بصیرت در تعب باشند

[...]

حزین لاهیجی

شراب خون من، آن مست را مخمور می‌سازد

کباب من لب شیرین او را شور می‌سازد

به قسمت گر نصیب خضر گردد، یک شب هجران

ره نزدیک عمر جاودان را، دور می‌سازد

چنین بی‌پرده چون بلبل، نمی‌گردید افغانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه