گنجور

 
صائب تبریزی

مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست

که تخم دوزخ عالم گداز یک شررست

میان خرمن گل غوطه چون تواند زد؟

هنوز بلبل ما در حجاب بال و پرست

به قرب ظاهری از وصل فیض نتوان برد

بیاض چشم صدف از ندیدن گهرست

شکفته باش که در حلقه رضاکیشان

جبین گشاده چو افتاد از بلا سپرست

نفس درازی بلبل دلیل بیدردی است

که در جگر شکند ناله ای که با اثرست

ز حرف سخت ندارند باک بی ثمران

که سنگ را سر پیوند نخل بارورست

مریز خار به راه من ای سیاه درون

که خون در آبله اهل درد نیشترست

فغان که رشته بی پا و سر نمی داند

که آب و رنگ و جودش ز پرتو گهرست

اگر چه عشق فتاده است لامکان پرواز

خیال صائب ما را بلندی دگرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک

پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست

بصورت شجری و ز خفچه او را برگ

که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست

زبانه‌هاش چو شمشیر های زر اندود

[...]

ابوسعید ابوالخیر

هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست

خطر گرفت اگرچه حقیر و بی‌خطرست

وطواط

خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست

دل کریم تو گنج بدایع هنرست

فضایل تو بجسم خرد درون جانست

شمایل تو بچشم کرم درون بصرست

کف تو کان مکارم شدست در گیتی

[...]

انوری

زمانهٔ گذران بس حقیر و مختصرست

ازاین زمانهٔ دون برگذر که بر گذرست

به حل و عقد جهان را زمانه‌ایست دگر

که پیشکار قضا و مدبر قدرست

کف کفایت و رای صواب صدر اجل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

به نرد باختن اندر بلا و درد سرست

ازو حذر کن و بگریز گر ترا بصرست

صلاح خویش نگهدار و نا فلاح مجوی

که در صلاح و فلاح تو نرد کینه ورست

به جاه ازو خللست و به فضل ازو نقصان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه