روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
عمر ما چون چشم قربانی به حیرانی گذشت
ساحل مقصود داند موجه شمشیر را
کشتی هر کس ازین دریای طوفانی گذشت
حال صحرای پر از گرد علایق را مپرس
سر به سر اوقات من در دامن افشانی گذشت
تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار
عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت
سنبل فردوس شد در خوابگاه نیستی
آنچه ز ایام حیاتم در پریشانی گذشت
پای باد از پیچ وتاب راه می پیچد به هم
چون تواند شانه از زلفش به آسانی گذشت؟
نوبهار زندگی چون غنچه نشکفته ام
جمله در زندان تنگ از پاکدامانی گذشت
چند پرسی صائب احوال پریشان مرا؟
مدت بیداریم در خواب ظلمانی گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اول عمرم که هنگام سرور و ذوق بود
عاری از علم و عمل در جهل و نادانی گذشت
از طفولیت چو بگذشتم اسیر غم شدم
بعضی آن هم در خیال عالم فانی گذشت
آخر عمرم که ایام صلاح است و ورع
[...]
عمر ما چون دیده نرگس به حیرانی گذشت
روزگار ما چو سنبل در پریشانی گذشت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.